نی بست. [ ن َ / ن ِ ب َ ] ( اِ مرکب ) محوطه ای که از نی بندند. ( آنندراج ). جای محصورشده از نی و حصار نی. ( ناظم الاطباء ) : چو در نی بست تن ایمن نشستی ز دل در جان جانت طارمی کو.سنائی.و نی بستی بود که ایشان در آنجا جمله شدندی و بازی کردندی. ( کلیله و دمنه ). گرد تو صف زده خوبان کمربسته چو نی گوئی از هر طرفی گرد شکر نی بست است.کمال خجندی ( از آنندراج ).شعله را پیرهن از خس نتوان پوشیدن خنده ها عشق به نی بست زلیخا دارد.سالک یزدی ( از آنندراج ).هر آن دلی که ندارد محبتش بادا برو همیشه ز نی بست سینه بیت حزن.کلیم ( از آنندراج ).
معنی کلمه نی بست در فرهنگ معین
(نِ یا نَ بَ ) (اِمر. ) محوطه ای که با نی محصور کنند.
معنی کلمه نی بست در فرهنگ فارسی
( اسم ) محوطه ای که بانی محصور کنند : (( گرد توصف زده خوبان کمر بسته چونی گویی از هر طرفی گرد شکرنی بست است . ) ) ( کمال خجندی . فرنظا . )
معنی کلمه نی بست در ویکی واژه
محوطهای که با نی محصور کنند.
جملاتی از کاربرد کلمه نی بست
ز دمهائی که اینجاگه زدی تو دمادم کان معنی بستدی تو
هفتهٔ دوران ما از بس به سختی می رود کاروانی بسته گویا بار این محمل ز سنگ
کمند مهر چنان پاره کن که گر روزی شوی ز کرده پشیمان به هم توانی بست
از آنجا که اکثر موارد تجاوز جنسی توسط افراد آشنا با قربانی اتفاق میافتد، شروع و ادامه تحقیقات در مورد تجاوز جنسی به خواست، توانایی گزارش و توصیف آن توسط قربانی بستگی دارد.
پس از مرگ یا کشته شدن شاه اسماعیل دوم و با به فرمانروایی رسیدن شاه عباس یکم دوران هرجومرج به پایان رسید و ابراهیم و خانوادهاش به شیراز بازگشتند. محمد به فرمان پدرش به بصره رفت و در حجرهٔ بازرگانی شیرازی به نام یوسف بیضاوی که پدرش با او قرارداد بازرگانی بسته بود، به کار مشغول شد.
از همه شاهان تو دانی بستن اندر روز جنگ جنگجویان و بد اندیشان قطار اندر قطار
ساده لوحانی که دل بر زندگانی بسته اند بر سر ریگ روان بنیاد از شبنم نهند
تو ای سوار که بردی قرار و طاقت ما بیا که دزد هوس دست پاسبانی بست
ماه را پاس تو در مشعله گردانی بست مهر را بزم تو در مجمره سوزانی داشت
آئودی: آئودی شرکت خودروسازی آلمانی که سال ۲۰۰۲ قراردادش را با این باشگاه آلمانی بست و امسال نیز پانزدهمین فصلی است که در کنار بایرنیها میایستد. علاوه بر این آئودی مسابقات چند جانبه «آئودی کاپ» هم دارد که از ۲۰۰۹ و هر دو سال در ورزشگاه آلیانتس آرنا برگزار میشود.
جهد آن کن تا درین راه دراز تو بیک ذره نمانی بسته باز
گفتهاندش به چشم او مانی بسته زنار ازان سلیمانی
قفل روزی در جوانی بستگی هرگز نداشت ریخت تا دندان، کلید رزق را دندانه ریخت