نگهدار

معنی کلمه نگهدار در لغت نامه دهخدا

نگه دار. [ ن ِ گ َه ْ] ( نف مرکب ) نگاهبان. ( آنندراج ). حافظ. حامی. ( ناظم الاطباء ). نگاه دارنده. نگاه دار. ( فرهنگ فارسی معین ).حفیظ. پاسدار. محافظ. پشتیبان. گوشدار :
لاد را بر بنای محکم نه
که نگه دار لاد بن لاد است.فرالاوی.تو ایدر شب و روز بیدار باش
سپه را ز دشمن نگه دار باش.فردوسی.به گرد جهان چار سالار من
که هستند بر جان نگه دار من.فردوسی.دل و گرز و بازو مرا یار بس
نخواهم جز ایزد نگه دار کس.فردوسی.گویم که خدایا به خدائی و بزرگیت
کو را به همه حال معین باش ونگه دار.فرخی.به مراد دل تو بخت تو را راهنمای
به همه کاری یزدانْت نگه دار و معین.فرخی.جبار همه کار به کام تو رسانید
بادات شب و روز خداوند نگه دار.منوچهری.در طاعت تو جان و تنم یار خِرَد گشت
توفیق تو بوده ست مرا یار و نگه دار.ناصرخسرو.هم نکودار اصل فضل و کرم
هم نگه دار راز دین و حرم.سنائی.در زینهار بخت نگه دار توست حق
زنهار زینهاری خود را نگاه دار.خاقانی.نگه دار ما هست یزدان و بس
به یزدان پناهیم و دیگر نه کس.نظامی.به بی یاری اندر جهان یار باش
شب و روزش از بد نگه دار باش.نظامی.جهانت به کام و فلک یار باد
جهان آفرینت نگه دار باد.سعدی.گر نگه دار من آن است که من می دانم
شیشه را در بغل سنگ نگه می دارد.؟ || مراقب. پاسبان. نگهبان :
بس ایمن مشو بر نگه دار خویش
چو ایمن بوی راست کن کار خویش.فردوسی. || دارنده. صاحب :
پس شاه لهراسب گشتاسب شاه
نگه دار گیتی سزاوار گاه.فردوسی.گزین و مهین پور لهراسب شاه
خداوند گیتی نگه دار گاه.فردوسی. || سرپرست. سرکرده :
ز خون نیا دل بی آزار کرد
سری را بر ایشان نگه دار کرد.فردوسی.سپه را که چون او نگه دار بود
همه چاره دشمنان خوار بود.فردوسی.نگه دارآن لشکر اکنون توی
نگه کن بدیشان ، نگر نغنوی.فردوسی.

معنی کلمه نگهدار در فرهنگ عمید

نگهدارنده، حفظ کننده، مراقب، محافظ.

معنی کلمه نگهدار در فرهنگ فارسی

( صفت ) نگاه دار : تن و جانت یزدان نگهدار باد . دلت شادمان بخت بیدار باد .

جملاتی از کاربرد کلمه نگهدار

آگواسکالینتس امروز شهری هم سنتی و صنعتی است. مرکز شهر، نگهدارنده میراث غنی معماری و چشم انداز فرهنگی است. از سوی دیگر، بزرگراه‌های برنامه‌ریزی شده، و نیز راه‌های ماشین‌رو با پارک‌های صنعتی که به کار هزاران نفر از مردم بنا شده‌است.
همان دخت خرم نگهدار کرم پدر گشته جنگی سپهدار کرم
4- نگهداری مورد جدید (مساله جدید و پاسخ آن) برای استفاده در آینده
مدعی تیشهٔ ما آه بود ریشهٔ خود رو نگهدار و بپرهیز از این تیشهٔ ما
راهزن بسیار داری ای پسر خویشتن را تو نگهدار از خطر
بسی نازک فتاده جامهٔ معصومی آن گل خدا یارب نگهدارد ز دامن گیری خارش
چه دارد این جهان اغیار بسیار تو از اغیار سرّ خود نگهدار
بهمّت این بیان از من نگهدار که بی عقلانه میگویم ز اسرار
نه دل هم راز خود می پوش هر چند حکیمی سر نگهداری امینیست
اگر تن را نه در اول ز بالیدن نگهداری چو ماه آخر چسان از رنج کاهیدن نگهداری
نه طفلی کز آتش ندارد خبر نگهداردش مادرِ مهرور
خطر از لغزش پا نیست مرا در مستی طارم تاک به صد دست نگهدار من است