نگرنده

معنی کلمه نگرنده در لغت نامه دهخدا

نگرنده. [ ن ِ گ َ رَ دَ / دِ ] ( نف ) ناظر. نظاره. ( یادداشت مؤلف ). که می نگرد. تماشاگر.

معنی کلمه نگرنده در فرهنگ عمید

بیننده، نظرکننده.

معنی کلمه نگرنده در فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - نگاه کننده ناظر . ۲ - تامل کننده . ۳ - ستاره ناظر بر ستاره دیگر کوکب ناظر یا حاست ( حس ) نگرنده .باصره بینایی .

معنی کلمه نگرنده در ویکی واژه

نگرنده (جمع نگرنده‌ها)
تماشا گر

جملاتی از کاربرد کلمه نگرنده

فردوس بدروازه کشمیر رسیده است کو مدعیی گر نگرنده است درآید
از میدان تفکر میدان ذکر زاید. قوله تعالی: «ولا یتذکر الا من ینیب». تذکر یاد کار رسیدست و بپذیرفتست، و فرق میان تفکر و تذکر آنست که تفکر جستنست و تذکر یافتن است. و تذکر سه چیزست: بگوش ترس ندای و عید شنیدن، و به چشم رجا با منادی بوعدهٔ دوست نگریستن، و بزبان نیازمندی منت را اجابت کردن است. تذکر بترس میان سه چیزست: فزع سنن پوشیده، و وجل سرانجام نادیده، و تأسف بر وقت شوریده. و تذکر برجا میان سه چیزست: توبهٔ کوشنده، و شفاعت نیوشنده، و رحمت تابنده. و تذکرنیاز میان سه چیزست: مناجات پیوسته، و آشنایی از ازل شادی نماینده، و دلی گشاده بمولی نگرنده.
قُلِ انْظُرُوا ما ذا فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ همه عالم آیات و رایات قدرت اوست، دلایل و امارات وحدانیّت اوست، نگرنده می‌درباید، از همه جانب بساحت او راه است رونده می‌باید، بستان حقایق پر ثمار لطائف است، خورنده می‌باید.
وَ بُرِّزَتِ الْجَحِیمُ لِمَنْ یَری‌ (۳۶) و بهامون آرند دوزخ نگرنده را.