نگذاشتن

معنی کلمه نگذاشتن در لغت نامه دهخدا

نگذاشتن. [ ن َ گ ُ ت َ / ن َ ت َ ] ( مص منفی ) مقابل گذاشتن. رجوع به گذاشتن شود.

معنی کلمه نگذاشتن در فرهنگ فارسی

مقابل گذاشتن .

جملاتی از کاربرد کلمه نگذاشتن

زشت باشد با چو من درمانده‌ای شرط و رسم مردمی نگذاشتن
تنی را به جان بار نگذاشتند دریغا به تن جان اگر داشتند
بسی زر از آن ریگ برداشتند که یک گام بی زر نگذاشتند
فرمود که «سیف در غلاف است نمی‌توان دیدن، سیف‌الدّین آن باشد که برای دین جنگ کند و کوشش او کلّی برای حق باشد و صواب را از خطا پیدا کند و حقّ را از باطل تمیز کند. الّا جنگ اوّل با خویشتن کند و اخلاق خود را مهذّب گرداند اِبْدَأْ بِنَفْسِکَ و همه نصیحتها با خویشتن کند. «آخر تو نیز آدمیی، دست و پا داری و گوش و هوش و چشم و دهان. و انبیا و اولیا نیز که دولتها یافتند و به مقصود رسیدند ایشان نیز بشر بودند و چون من گوش و عقل و زبان و دست و پا داشتند. چه معنی که ایشان را راه می‌دهند و در می‌گشایند و مرا نی؟» گوش خود را بمالد و شب و روز با خویشتن جنگ کند که «تو چه کردی و از تو چه حرکت صادر شد که مقبول نمی‌شوی؟» تا سیف‌اللّه و لسان‌الحقّ باشد. مثلا ده کس خواهند که در خانه روند نُه کس راه می‌یابند و یک کس بیرون می‌ماند و راهش نمی‌دهند؛ قطعاً این کس به خویشتن بیندیشد و زاری کند که عجب «من چه کردم که مرا اندرون نگذاشتند؟ و از من چه بی‌ادبی آمد؟» باید گناه بر خود نهد و خویشتن را مقصّر و بی‌ادب شناسد نه چنانک گوید «این را با من حق می‌کند، من چه کنم؟ خواستِ او چنین است، اگر بخواستی راه دادی» که این کنایت دشنام دادن است حق را و شمشیر زدن با حق پس به این معنی سیف علی الحقّ باشد نه سیف الله. حقّ تعالی منزّه است از خویش و از اقربا لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یُوْلَدْ هیچ کس به او راه نیافت الا به بندگی اَللهُّ الْغَنِیُّ وَاَنْتُمُ الْفُقَراءُ ممکن نیست که بگویی «آنکس را که به حق راه یافت او از من خویش‌تر و آشناتر بود و او متعلق‌تر بود از من». پس قربت او میسر نشود الا به بندگی. او معطی علی الاطلاق است. دامن دریا پر گوهر کرد و خار را خلعتِ گل پوشانید و مشتی خاک را حیات و روح بخشید بی‌غرض و سابقه‌ای و همه اجزای عالم از او نصیب دارند.
مر این کرم را خوار نگذاشتند بخوردنش نیکو همی داشتند
مر او را گرامی همی داشتند زمانیش بی بزم نگذاشتند
نکتهٔ شگفت‌آور و قابل تأمل این است که هیچ‌کدام از سه طرفِ مدعیِ معاهدهٔ جبل‌السراج که جنگ را با احمدشاه مسعود و دولت مجاهدین به این معاهده پیوند می‌دهند، متن این معاهده را منتشر نکردند و آن را در اختیار مطبوعات نگذاشتند.
مبتکر سوسیالیسم در یک کشور، نیکلای بوخارین بود. هدف از این نظریه آن بود که محدود کردن سوسیالیسم به مرزهای اتحاد شوروی توجیه شود، آن هم در شرایطی که لنین شخصاً معترف بود روسیه آماده سوسیالیسم نیست و باید به کشورهای صنعتی بپیوندد. در نتیجه سوسیالیسم در یک کشور با دو اصل از اصول مارکسیسم در تضاد بود. این همچنین زیربنایی شد برای توجیه دیگر سیاست‌های دولت استالین، به خصوص جمعی‌سازی کشاورزی و صنعتی‌سازی مداوم بر پایه یک اقتصاد دستوری. دو فاکتور مهم دیگر حکومت استالین — حکومت وحشت و کیش شخصیت — اثر ماندگاری بر رژیم‌های کمونیستی نگذاشتند.
به نظر می‌رسد باور به خدای خوب و بد بخشی از یک دین دوگانه‌باور است. از این رو، مزدیسنا را می‌توان دینی دوگانه‌باور یا چندخدایی دانست. با این حال، مقاومت و مخالفت زیادی در برابر این دیدگاه وجود دارد. پژوهشگران معاصر کوشیده‌اند که مزدیسنا را دینی یکتاپرستی و حتی تنها دین یکتاپرستی با ریشه هند و اروپایی بدانند. حتی با وجود این‌که امروزه این اصطلاحات به وفور استفاده می‌شوند، هیچ نشانه‌ای وجود ندارد که این اصطلاحات در دوران باستان شناخته‌شده بوده‌اند و خود زرتشتیان نیز حداقل تا اوایل دوره اسلامی، برچسبی بر دین خود نگذاشتند.
که آن شهر یکسر زنان داشتند کسی را دران شهر نگذاشتند
شب تیره بی پاس نگذاشتند ز شب تا سحر پاس می‌داشتند
در آن خانه شد خواست نگذاشتند شمن هرچه بد بانگ برداشتند
ز هرکس نهانش همی داشتند به جایی ببازیش نگذاشتند