معنی کلمه نکس در لغت نامه دهخدا
نکس. [ ن َ ک َ ] ( ص مرکب ) ناکس. فرومایه. ( ناظم الاطباء ).
نکس. [ ن ُ ] ( ع مص ) با سر شدن بیماری. ( تاج المصادر بیهقی ) ( یادداشت مؤلف ). بازگشتن بیماری. عود کردن مرض. ( غیاث اللغات ). بازگردان شدن بیماری. ( از آنندراج ) ( از منتهی الارب ). برگردان شدن بیماری . ( از ناظم الاطباء ). بازگشتن مرض بعد از نقاهت. ( از اقرب الموارد ). نکاس. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). پس افتادن بیماری. عود مرض در حال نقاهت. سر غلطیدن بیمار. ( یادداشت مؤلف ). || ( اِمص ) بازگردیدگی بیماری. ( از آنندراج ) ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( از متن اللغة ). بازگردان شدگی بیماری. ( ناظم الاطباء ). بازگشت بیماری. ( فرهنگ فارسی معین ). نکاس. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) :
گر نخواهی نکس پیش این طبیب
بر زمین زن زود سر را ای لبیب.مولوی.|| ضعف. سستی. ( یادداشت مؤلف ). || قصور. ( یادداشت مؤلف ).
نکس. [ ن ُ ک ُ ] ( ع ص ، اِ ) برجای ماندگان از پیری. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). مفرد آن ناکِس است. ( از اقرب الموارد ). رجوع به ناکِس شود.
نکس. [ ن ِ ] ( ع ص ، اِ ) تیر سوفارشکسته که اسفل او را اعلی گردانند. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). تیرسوفارشکسته که پائین آن را بالا سازند. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || پیکان که بیخش شکسته پس سر آن را بن وی کرده باشند. ( منتهی الارب ) ( ازآنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || کمان که سر شاخ آن را پایین آن سازند و بن شاخ را سر آن ، و آن عیب است. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || بچه که پایش نخست برآید. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). الیتن من الاولاد. ( اقرب الموارد ). || قصیر. ( اقرب الموارد ) ( المنجد ) ( متن اللغة ). || مرد سست و ضعیف. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از متن اللغة ). مرد ضعیف و فرومایه که خیری در وجودش نیست. ( از اقرب الموارد ). || مقصر از غایت کرم و جوانمردی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ). || مرد دنی ٔ. ( از متن اللغة ). مرد خسیس. مرد بخیل. ( یادداشت مؤلف ). ج ، انکاس.