نکباء

معنی کلمه نکباء در لغت نامه دهخدا

نکباء. [ ن َ ] ( ع اِ ) باد کژ. ( از زمخشری ) ( دهار ). بادی که از مَهَب خود برگردد و میان دو باد وزد، یا میان صبا و شمال. ج ، نُکْب. ( از منتهی الارب ). یا نکباء چهار باد است : ازیب و آن نکباء صبا و جنوب است ، صابیة - که آن را نکیباء هم گویند - نکباء صبا و شمال است ، جربیاء نکباءشمال و دبور است و آن نیحة ازیب است ، هیف نکباء جنوب و دبور است و آن نیحة نکیباء است. ( از منتهی الارب )( از تاج العروس ). نکباء هر باد مطلقی است ، یا بادی است که از جهت وزش بادهای چهارگانه منحرف شود و میان دو باد وزد و آن باعث هلاکت مواشی است... یا نکباء -که در آن اختلافی نیست - بادی است که بین صبا و شمال وزد... ( از تاج العروس ). بادی است که از چهار جهت مختلف بجهد. ( دهار ). بادی که از سه طرف وزد. بادی که کژ وزد. ( ناظم الاطباء ). کژباد. ( یادداشت مؤلف ). نکبا. رجوع به نکبا شود. || ( ص ) تأنیث اَنْکَب. ( اقرب الموارد ) ( متن اللغة ). رجوع به انکب شود.

معنی کلمه نکباء در فرهنگ معین

(نَ ) [ ع . ] (اِ. ) باد نامساعد.

جملاتی از کاربرد کلمه نکباء

کم لی نوی‌النفس فی جوف‌الجوی کم لی رکوب البحر فی النکباء
لقای او ثغر کشوریست از نکباء دعای او سپر عالمیست از حدثان