نچسب

معنی کلمه نچسب در لغت نامه دهخدا

نچسب. [ ن َچ َ ] ( نف ) ناچسب. ناچسبنده. که نمی چسبد. || نادلپسند. نادلنشین. || سمج. مُصِرّ.

معنی کلمه نچسب در فرهنگ معین

(نَ چَ ) (ص فا. ) (عا. ) آن که شخص از معاشرت با او احساس ملال کند، نادلپسند..

معنی کلمه نچسب در فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - آنچه که نمی چسبد.۲ - آنکه شخص از معاشرت بااواحساس ملال کند نادلپسند گران جان : این یکی کج خلق ستیزه جوایرادگیر و نچسب بوده است .

معنی کلمه نچسب در ویکی واژه

(عا.)
آن که شخص از معاشرت با او احساس ملال کند، نادلپسند..

جملاتی از کاربرد کلمه نچسب

چرا کاغذ نچسبانی به بینی سریش از نیست با کاغذ من آرم
توصیه شده‌است که زمانی که پسوند با حرف هم‌خوان متصل کننده (حرف هم‌خوانی که برای تلفظ راحت‌تر بین دو واکه می‌آید) می‌آید، به واژه نچسبد. به‌طور مثال «موسیقی‌سی»، «ننه‌نین»، «قالمالی‌یام»
ترک کلاه تجرید بر هیچ سر نچسبد بتخانه تعلق یک بت شکن ندارد
گویند از آن لب شکرین تلخ گفته‌ای تلخی به شکر تو نچسبد به صد سریش
زاهد و کسوت میخواره نگنجد با هم عشق با خرقه سالوس نچسبد بسریش
بر دل ترا نچسبد از آن کار آن جهان کآیینه است کوچک و، آیینه دان بزرگ
نچسبید بر دامنت طفل اشکم چه گویم به او، دست و پایی ندارد
شیرینی آنقدر نیست در خواب مخمل ناز مژگان بهم نچسبد تا بوریا نباشد
محال است بی گریه تاثیر آه که بی گل نچسبد به دیوار، کاه
عیار بدگهر از صحبت نیکان نیفزاید گره بر دل نچسبد گرچه پهلوی گهر باشد