معنی کلمه نویدن در لغت نامه دهخدا
کنون زود پیرایه بگشا و رو
به پیش پدر بس بزاری بنو.فردوسی.ز درد دل آن شب بدانسان نوید
که از ناله اش هیچکس نغنوید.لبیبی.نوان از نود شد کز او برگذشت
ز درد گذشته نود می نود.ناصرخسرو.اکنون ز مفلسی چه نوی چندین
بر درد مالی و غم مغبونی.ناصرخسرو ( دیوان چ مینوی - محقق ص 381 ).چنان در هجر او شبها نویده
که خلق از ناله او نغنویده.ناصر بجه. || جنبیدن. حرکت کردن. ( برهان قاطع ) :
قدح به کار نیاید به رطل و باطیه خور
چنانکه گر بخرامی نه می نوی بخزی.منوچهری. || جنبش جهودانه باشد . ( حاشیه فرهنگ اسدی نخجوانی ). جنبش چون جهودان. ( صحاح الفرس ). چون ناو ایستاده به چپ و راست متمایل شدن. ناویدن. جنبیدن به سوی چپ و راست در حال ایستادگی مانند کشتی ایستاده نوسان داشتن. ( از یادداشتهای مؤلف ). لرزیدن. ( برهان قاطع ) :
نال دمیده بسان سوسن آزاد
بنده بر آن نال نال وار نویده .عماره ( از فرهنگ اسدی ).راه دین رو که راه دین چو روی
همچو شاخ از برهنگی ننوی.سنائی.از بهر خوشه ای را بسیار
بر خویشتن چو نال نویده.مسعودسعد ( فرهنگ خطی ).ابری که زو گوهر بود با دست او بر خود نود
باشد خجل گرچه بود هر دو جهانش یک عطا.جمال الدین اشهری ( از فرهنگ نظام ).