نوچ. ( اِ ) درخت کاج. ( ناظم الاطباء ). ناژ.ناژو. ناز. نوژ. نوز. رجوع به ناژ شود : زیب زمانه باد ز تاج و سریر تو تا هست زیب بستان از سرو و بید و نوچ.مجد همگر.|| ( ص ) در تداول ، آلوده به چیزی چسبنده چون عسل و شیره. وزک ناک. چسبناک. چسبنده از ماده شیرین ، چون آب قند یا شیره انگور و مانند آن. ( یادداشتهای مؤلف ).
معنی کلمه نوچ در فرهنگ معین
(ص . ) (عا. ) ۱ - چسبناک ، چسبناکی ناشی از شیرینی . ۲ - کاج .
معنی کلمه نوچ در فرهنگ فارسی
(صفت ) ۱- چیز چسبناک بسبب شیرینی زیاد: دستم نوچ شده است .۲- کاج .
جملاتی از کاربرد کلمه نوچ
منوچهر هم رای سام سوار نپردازد از ره بدین مایه کار
آمد از آرامگهِ خود فرود رفت بدان سو که منوچهر بود
خلخالی در سال ۱۳۵۹ حکم قتل منوچهر وظیفهخواه بازجوی ساواک را که در لندن بود میدهد. برخی معتقدند که منوچهر وظیفهخواه چون دربارهٔ پرونده روحانیون زندانی در دوره پهلوی، چیزهای بسیاری میدانست ترور شد.
به دست منوچهر بر میمنه کهیلا که صد شیر بد یک تنه
نوچرینو فوتبال خود را از تیم جوانان یوونتوس آغاز کرد. در روزهای پایانی نقل و انتقالات تابستان سال ۲۰۱۱ سران میلان نوچرینو را از تیم پالرمو بخدمت گرفتند.
سَلْمِ وی رشک بر او برد و کمر بست به کین خون او ریز الا ماه منوچهرجبین
سلطان محمود غزنوی ابتدا دارا را با احترام پذیرفت، ولی پس از مدتی رفتارهایی که از دارا سر زد، موجب ناخشنودی سلطان شد و دارا از ترس عقوبت به غرجستان گریخت و به حاکم آنجا پناه برد. حاکم غرجستان او را به محمود تحویل داد و او را به بند کشیدند. دارا از بند گریخت ولی دوباره دستگیرش کردند و در محبس سختتری زندانی کردند. مدتی بعد، خود سلطان محمود دستور داد آزادش کنند. پس از مرگ قابوس در گرگان، منوچهر، برادر دارا، خود را امیر زیاری معرفی کرد؛ ولی سلطان محمود ارتشی به فرماندهی ارسلان جاذب را همراه دارا به سوی قلمرو او فرستاد تا حکومت را به نام او کند. منوچهر پیشدستی کرد و توانست با سلطان محمود رابطهٔ بهتری ایجاد کرده و امارت خود را نگه دارد.
شه منوچهر فریدون کز شرف شد سپهرش چاکر و گردون غلام
منوچهر خندید و گفت آنگهی که چونین نگوید مگر ابلهی
گر کند یکره رها جان من از بند هوی میر ابوالهیجا منوچهربن وهسودان کند
منوچهر بنهاد تاج کیان بزنار خونین ببستش میان
منوچهر افسری (زاده ۲۰ آبان ۱۳۳۱ – درگذشته ۲۳ مرداد ۱۴۰۰) بازیگر تلویزیون و سینما اهل ایران بود.
منوچهر فرمانفرمائیان، دوستی شاه و پرون را سطحی میدانست. او معتقد بود که شاه هیچگاه دوستان صمیمی نداشته و فاصله خود را با پرون نیز حفظ میکردهاست.
که روزی در ایام فصل بهار منوچهر بر تخت بد شهریار
منوچهر از آن جایگه جنگجوی به کینه سوی تور بنهاد روی