نول
معنی کلمه نول در لغت نامه دهخدا

نول

معنی کلمه نول در لغت نامه دهخدا

نول. ( اِ ) منقار مرغان.( رشیدی ) ( از بحر الجواهر ) ( انجمن آرا ) ( برهان قاطع ) ( آنندراج ) ( مؤیداللغات ) ( غیاث اللغات ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). نوک. نک. تک. شند. چِنگ :
هر چه جز عشق است شد مأکول عشق
دو جهان یک دانه پیش نول عشق.مولوی.حرص بط آمد که نولش در زمین
در تر و در خشک میجوید دفین.مولوی.کرمگی گر ز آب بنمودی
نول کردی دراز و بربودی.جامی. || گرداگرد دهان. ( برهان قاطع ) ( ناظم الاطباء ). گرداگرد بیرون دهان. ( اوبهی ). نس. ( اوبهی ). فرنج. بتفوز. پوز. زفر. لفج. ( یادداشت مؤلف ) :
من پیرم و فالج شده ام اینک بنگر
تا نولم کژ بینی وکفته شده دندان .عسجدی ( یادداشت مؤلف ). || لوله و نایژه صراحی و مشربه و گردن صراحی. ( برهان قاطع ) ( ناظم الاطباء ). نایژه مشربه و کوزه. ( از غیاث اللغات ) :
کوزه که نبود ره نولش فراخ
زو نجهد جز نم باریک شاخ.امیرخسرو ( از فرهنگ خطی ).|| هر چیز که بر آن تکیه میکنند و بدان پشت میدهند. || ورطه. گرداب. ( ناظم الاطباء ).
نول. ( اِخ ) گروهی از زنگیان. ( منتهی الارب ).جنسی از سیاهان. ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ).
نول. ( فرانسوی ، ص ) در بازی شطرنج ، هیچ به هیچ. ( فرهنگ فارسی معین ).
نول. [ ن َ ] ( ع اِ ) رودبار روان. ( منتهی الارب ). رودبار پر از آب. ( ناظم الاطباء ). وادی سایل. ( اقرب الموارد ) ( متن اللغة ). وادی روان. ( ناظم الاطباء ). || مزد کشتی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). کرایه جهاز. ( ناظم الاطباء ). اجرت سفینه. ( ازمتن اللغة ). جعل السفینة، معرب است. ( از اقرب الموارد ). || نورد جولاه. ( منتهی الارب ). نورد بافندگان. ( از متن اللغة ) ( از اقرب الموارد ). ج ، انوال. || سزاوار. ( منتهی الارب ). گویند نولک أن تفعل کذا؛ باید که چنین کنی. ( مهذب الاسماء )؛ ای ینبغی لک.ما نولک ، ما ینبغی لک . ( از منتهی الارب ). و رجوع به نوال شود. || خدمت و آنکه سزاوار خدمت بود. ( ناظم الاطباء ). رجوع به معنی قبلی شود. || انعام و عطیه. ( ناظم الاطباء ). رجوع به نولة شود. || طریقه. ( ناظم الاطباء ). || ( مص ) عطا دادن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( دهار ) ( زوزنی ). اعطا کردن. ( از اقرب الموارد ). به نوال بخشیدن. ( از متن اللغة ). نوال. ( اقرب الموارد ) ( متن اللغة ). || جوانمردی کردن بسخن و حاجت یا آهنگ کردن در آن . ( از متنهی الارب ). || نوردیدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ).

معنی کلمه نول در فرهنگ معین

(اِ. ) ۱ - گرداگرد دهان . ۲ - منقار مرغ . ۳ - بینی . ۴ - لوله و گردن صراحی .

معنی کلمه نول در فرهنگ عمید

۱. گرداگرد دهان.
۲. منقار پرنده.
۳. لولۀ صراحی.

معنی کلمه نول در فرهنگ فارسی

نس، گرداگرددهان، منقارمرغ ولوله ونایژه وگردن
( صفت ) ( بازی شطرنج ) هیچ بهیچ .
رودبار روان . رود بار پر از آب . وادی سایل . وادی روان . یا مزد کشتی . کرایه جهاز . یا نورد جولاه . نورد بافندگان . یاسزاوار . یا خدمت و آنکه سزاوار خدمت بود .

معنی کلمه نول در دانشنامه عمومی

نول (آلمان). نول ( به آلمانی: Newel ) یک شهر در آلمان است که در تریر - زاربورگ واقع شده است. نول ۲٬۸۸۶ نفر جمعیت دارد.
نول (بلژیک). شهر نول ( به فرانسوی: Nevele ) در شهرستان گان در استان فلاندری شرقی در منطقه فلاندری در کشور بلژیک واقع شده است.
معنی کلمه نول در فرهنگ معین
معنی کلمه نول در فرهنگ عمید
معنی کلمه نول در فرهنگ فارسی
معنی کلمه نول در دانشنامه عمومی
معنی کلمه نول در ویکی واژه

معنی کلمه نول در ویکی واژه

گرداگرد دهان.
منقار مرغ.
بینی.
لوله و گردن صراحی.

جملاتی از کاربرد کلمه نول

سران جمله «کنولا دی را نی» سزای خدمت تخت کیانی
اکونولینگا ۲۱٬۲۹۹ نفر جمعیت دارد و ۵۲۰ متر بالاتر از سطح دریا واقع شده‌است.
سران جمله خوبان گل اندام پری روئی که «کنولادی» بدش نام
ز نصف دایره اولی بمعنی بود از آنولایت کوست کبری
 کارشناسی مهندسی تکنولوژی الکترونیک
لطیفه اینولایت از مسیح است بعیسی مشرب این معنی صریح است
ددیم بالام او مدسن نولوپدی معلوم اولدی طفیل جوان الوپدی
چو «کنولادی» در را صدف بود به خدمت پیش شاه بحر کف بود
اجرای مشترک: پروژه‌هایی هستند که با توجه به تجارب تکنولوژیکی کشورها، به منظور اجرای تعهد یا اخذ گواهی، از سوی برخی کشورهای صنعتی در سایر کشورهای توسعه یافته به خصوص کشورهای با اقتصاد در حال‌گذار (اروپای شرقی) اجرا می‌شوند.
خان ننه جانیم ، نولیدی سنی بیرده من تاپایدیم
ایران بزرگ‌ترین کشور فارسی‌زبان جهان است. اتنولوگ جمعیت فارسی‌زبانان ایران در سال ۲۰۱۶ را ۵۰٬۴۰۰٬۰۰۰ نفر یعنی بیش از ۶۲ درصد از جمعیت کشور می‌داند. بر پایهٔ نتایج سرشماری سال ۱۳۷۵ مرکز آمار ایران دربارهٔ ترکیب و چیدمان قومی و تباری مردم ایران، جمعیت و آمار فارسی‌زبان‌ها نزدیک ۷۳ تا ۷۵ درصد جمعیت ایران است. این آمار نشان می‌دهد که ۸۲ تا ۸۳ درصد مردم به «فارسی» سخن می‌گویند و ۸۶ درصد از آن‌ها تنها فارسی را می‌دانند.
از ناخن پلنگ چه نقصان به پای فیل تاج و خروس را چه غم از نول ماکیان
از خوی ناخوش دوزخ نهیبی وز روی دلکش مینولقایی
کرمکی چون ز آب بنمودی نول کردی دراز و بربودی