معنی کلمه نوف در لغت نامه دهخدا
از تک اسپ و بانگ و نعره مرد
کوه پرنوف شد هوا پرگرد.عنصری ( از فرهنگ اسدی ). || بانگ. ( لغت فرس اسدی ص 246 ). شور و غوغائی که از کثرت مردم و جانوران خیزد، و آواز فریاد کردن سگ را هم گفته اند، چه هرگاه سگ بانگ زند و فریاد کند گویند: سگ می نوفد. ( برهان قاطع ). غوغائی که از بسیاری ِ مردمان و دیگر جانوران به هم رسد. آواز و فریاد سگ. ( ناظم الاطباء ) :
قلادید در لشکر افتاده نوف
از آن زخم و آن حمله صف شکوف.اسدی.|| زمینی که میانش مجوف بود. ( فرهنگ اسدی نخجوانی ). جای کاواک و غار و زیرزمینی ( ؟ ). ( ناظم الاطباء ).
نوف. [ ن َ ] ( ع اِ ) کوهان بلند. ( منتهی الارب ). سنام عالی. ( اقرب الموارد ) ( متن اللغة ). ج ، انواف. || تلاق زن ، و آن قدر از تلاق که خافضه به ختنه ببرد. ( منتهی الارب )( از متن اللغة ). کناره فرج. ( مهذب الاسماء ). || آواز یا بانگ کفتار. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ). || ( مص ) برآمدن بر چیزی و بلند گردیدن. ( از منتهی الارب ). برآمدن و مشرف شدن بر چیزی. ( از اقرب الموارد ) ( از قاموس ). ناف. ( متن اللغة ). || بلند و دراز گردیدن شتر و جزآن. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). دراز و بلند شدن. ( تاج المصادر بیهقی ). || مکیدن پستان را. ( منتهی الارب ). مص. ( اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ).