نوزاده

معنی کلمه نوزاده در لغت نامه دهخدا

نوزاده. [ ن َ / نُو دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) نوزاد. رجوع به نوزاد شود.
- نوزادگان چمن ؛ نورُستگان چمن. نهال ها و شاخه های نودمیده و گلها و شکوفه های نوشکفته چمن. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ) :
دوش ز نوزادگان مجلس نو ساخت باغ
مجلسشان آب زد ابر به سیم مذاب.خاقانی ( ازفرهنگ فارسی معین ).- نوزادگان خاطر ؛ کنایه از اندیشه های بدیع واشعار و آثار تازه و بکر :
بهر نوزادگان خاطر خویش
بخت را دایگان نمی یابم.خاقانی.|| نوزائیده. نوزا. رجوع به نوزا شود.

معنی کلمه نوزاده در فرهنگ فارسی

( صفت ) کودکی که تازه بدنیا آمده تازه زاییده شده : جمع : نوزادگان : (( دوش ز نوازدگان مجلس نو ساخت باغ مجلسشان آب زد ابریسیم مذاب . ) ) ( خاقانی )

جملاتی از کاربرد کلمه نوزاده

در آغاز کار تعدادی از اعضای جامعه به صورت تصادفی حدس زده شده، سپس تابع هدف برای هر یک از این اعضا محاسبه و نخستین نسل ایجاد خواهد شد. اگر هیچ‌یک از معیارهای خاتمه بهینه‌سازی دیده نشوند، ایجاد نسل جدید آغاز خواهد شد. اعضا بر حسب میزان شایستگی‌شان برای تولید نوزادها انتخاب می‌شوند. این افراد به عنوان والدین محسوب می‌شوند و بازترکیب نوزادها را تولید می‌نمایند. سپس تمامی نوزادها با یک مقدار معینی از احتمال، یعنی همان جهش، تغییر ژنتیکی می‌یابند. اکنون میزان شایستگی (برازندگی) نوزادان تعیین و در اجتماع جایگزین والدین شده و نسل جدید را ایجاد می‌نمایند. این چرخه آنقدر تکرار می‌شود تا یکی از معیارهای پایان بهینه‌سازی کسب شود.
خاصه آن مرغ بچگان نوزاده که در آشیانه مانده باشند و مادر پریده که ایشان را نقل آرد و در جستن چینه دیر مانده و چینه دیر به دست آمده و آنجا که چینه را دید، خواسته تا برگیرد و به فرزندان برد، ترسیده که مبادا که زیر این دانه، دام باشد و من سوی دانه بروم و در کام دام بمانم.
فکر نوزادهٔ او شیوهٔ تدبیر آموخت جوش زد خون به رگ بندهٔ تقدیر پرست
در بعضی موردها، جنسیت کودک ممکن می‌باشد به دلیل صدمه دیدن تناسلی تغییر یابد. حداقل هفت مورد از نوزادهای پسر بدون اسرار وجود داشته‌است که به دلیل ختنه به آلت تناسلی آنان آسیبی غیرقابل ترمیم وارد کرده‌است، از غبیلدیوید ریمر (زاده بروس ریمر، بعداً برندا ریمر)، که موضوع پرونده جان مانی جان/جوان بود.
طفل نوزاده شود حبر فصیح حکمت بالغ بخواند چون مسیح
فروغ عشق تو در جان نهان همی دارم چو در دل آتش نوزاده را معمر سنگ
سخن بکری بود نوزاده فکر گرامی دار همچون جان پاکش
ملت نوزاده مثل طفلک است طفلکی کو در کنار مامک است
هر زن نوزاده بیرون شد ز شهر سوی میدان غافل از دستان و قهر
چو میداری کهن افتادهیی را چراپس میبری نوزادهیی را
طفلک نوزاده را حاجی لقب یا لقب غازی نهی بهر نسب