نوری
معنی کلمه نوری در لغت نامه دهخدا

نوری

معنی کلمه نوری در لغت نامه دهخدا

نوری. ( اِ ) نوعی از زردآلوی. ( ناظم الاطباء ) ( از غیاث اللغات ).قسمی زردآلوی درشت و بسیار شیرین و آبدار و هسته شیرین. مقابل زردآلو انک. ( یادداشت مؤلف ) :
از نوری آن به وجه احسن
شد ذائقه را چراغ روشن.تأثیر ( از آنندراج ). || مأخوذ از هندی ، قسمی از طوطی سرخ. ( ناظم الاطباء ).طوطی سفید. ( غیاث اللغات از چراغ هدایت ). جانوری است قرمزرنگ براق که تمام تنش چون منقار طوطی سرخ باشدلیکن ورای طوطی است. ( از غیاث اللغات از مصطلحات شعرا ) ( آنندراج ). غایتش می گویند که مثل طوطی حرف قالبی می زند و آن در هندوستان می باشد. ( آنندراج ) :
از نوری شه گویم و از گفتارش
در حیرتم از زبان شکّربارش.ظهوری ( از آنندراج ).ناکرده فلک باده وحدت به ایاغم
چون شعله به یک بال پرد نوری باغم.تأثیر ( از آنندراج ).|| ( ص نسبی ) منسوب به نور: سال های نوری. ( یادداشت مؤلف ). || منسوب به شهر نور، از ولایت مازندران. رجوع به نور ( اِخ ) شود. || قسمی برنج که محصول نور مازندران است. ( یادداشت مؤلف ). || منسوب است به نور که شهری است بین بخارا و سمرقند. ( از انساب سمعانی ). منسوب به نور که دهی است در بخارا، از آن است حافظ ابوموسی عمران نوری و حسین بن علی نوری. و اما ابوالحسن نوری واعظ منسوب است به نوری که در وعظ وی ظاهر می شد نه به سوی آن ده. ( منتهی الارب ).
نوری. [ ری ی ] ( ع اِ ) واحد نَوَر، به معنی مختلس. ( از اقرب الموارد ). رجوع به نَوَر و نَوَرة شود. || ( ص نسبی ) منسوب است به نور. رجوع به نوری شود.
نوری. ( اِخ ) دهی است از دهستان بالارخ بخش کدکن شهرستان تربت حیدریه ،در 5 هزارگزی مشرق جاده مشهد به زاهدان در دامنه معتدل هوائی واقع است و 133 تن سکنه دارد. آبش از قنات ، محصولش غلات و خشکبار، شغل مردمش زراعت و گله داری و کرباس بافی است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ).
نوری. ( اِخ ) از شاعران قرن یازدهم هجری و از معاصران شاه عباس اول صفوی است . او راست :
بر دور رخت خط بود آن هاله کشیده
یا دود دل ماست به خورشید رسیده.
( از صبح گلشن ص 560 ) ( از دانشمندان آذربایجان ص 389 ) ( از فرهنگ سخنوران ).
نوری. ( اِخ ) احمدبن محمد نوری ، مکنی به ابوالحسن یا ابوالحسین. از کبار مشایخ صوفیان است. رجوع به ابوالحسن نوری و نیز رجوع به تذکرة الاولیاء چ استعلامی ص 862 و 464 شود.

معنی کلمه نوری در فرهنگ فارسی

( فضل الله ) .
نوری هروی مشهور به نوری دندانی از شاعران و ظریف طبعان قرن دهم است ٠ گویند : دندانش از غایت درازی از لبهایش بر آمده بود ٠٠٠ ازین جهت خود را به دندانی ملقب نمود .

معنی کلمه نوری در فرهنگ اسم ها

اسم: نوری (پسر، دختر) (فارسی، عربی) (طبیعت) (تلفظ: nuri) (فارسی: نوري) (انگلیسی: nuri)
معنی: منسوب به نور، روشن و درخشان، ( عربی ـ فارسی ) ( نور، ی ( پسوند نسبت ) )، مربوط به نور، ( در گیاهی ) نوعی زردآلوی درشت و کشیده به رنگ زرد، ( در قدیم ) نوعی طوطی، ( عربی ـ فارسی ) ( نور + ی ( پسوند نسبت ) )، نور ( عربی ) + ی ( فارسی ) منسوب به نور

معنی کلمه نوری در فرهنگستان زبان و ادب

[فیزیک- اپتیک] ← اپتیکی

معنی کلمه نوری در دانشنامه عمومی

نوری (جلبک). نُوری ( به ژاپنی: 海苔 Nori ) در زبان ژاپنی به مجموع جلبک های دریایی خوراکی مانند انواع جلبک قرمز، جلبک سبز و سیانوباکتریا ( جلبک های سبزوآبی ) و فراورده های آنها گفته می شود. نوری بیشتر خشک است و شکل ظاهری آن به کاغذ شباهت دارد. نوع غیر خشک و مرطوب آن نامانوری نامیده می شود. ظهور نوری در فرهنگ غذایی ژاپن به دورهٔ نارا بر می گردد. به غیر از ژاپن در چین، کره، نیوزیلند و انگلستان نیز کشت می شود و به تازگی کشت آن در آمریکا نیز آغاز شده است.
نوری از نظر داشتن پروتئین و ویتامین بسیار غنی است و از موادی است که مصرف بسیار بالایی در ژاپن دارد. از آنجائیکه به رطوبت حساس است معمولاً به همراه یک بستهٔ کوچک حاوی مواد مخصوص خشک کننده بسته بندی می شود. نمونه ای از غذاهایی که در آنها نوری بکار می رود، عبارتند از:سوشی، اونیگیری، سنبی، رامن، فوری کاکه، اوکونومی یاکی
نوری (ساردینیا). نوری ( به ایتالیایی: Nurri ) یک کومونه در ایتالیا است که در استان کالیاری واقع شده است.
نوری ۷۳٫۹ کیلومترمربع مساحت و ۲٬۳۸۵ نفر جمعیت دارد.
نوری (فیلم). نوری ( به انگلیسی: Noorie ) فیلمی محصول سال ۱۹۹۵ و به کارگردانی منموهان کریشنا است. در این فیلم بازیگرانی همچون فاروغ شیخ، پونام دیلون، مادان پوری و افتخار ایفای نقش کرده اند.

معنی کلمه نوری در دانشنامه اسلامی

[ویکی شیعه] نوری صفت نسبت به شهر نور است و ممکن است به یکی از این افراد اشاره کند:
[ویکی فقه] نوری (ابهام زدایی). نوری ممکن است اسم برای اشخاص ذیل باشد: • شیخ فضل الله نوری، از علمای بزرگ شیعه در قرن چهاردهم هجری قمری• حسین نوری همدانی ، از فقهای حوزه علمیه قم و از مراجع تقلید معاصر• محدث نوری، محدث و رجالی بزرگ و چهره سرشناس علمای شیعه در قرن چهاردهم هجری• ابوالحسین نوری، از عرفای خراسانی الاصل و از صوفیان مشهور بغداد در قرن سوم• ابراهیم خواجه نوری، نویسنده و روانشناس، روزنامه نگار و از رجال سیاسی دوره پهلوی• حسین خطیبی نوری، ادیب، شاعر و دولتمرد معاصر ایران• حسین علی نوری بهاءالله، معروف به بهاءالله موسس فرقه روسی بهائیت• عبدالنبی نوری، حکیمی دانشمند، عالمی فقیه ، محقق اصولی و مجتهدی جامع علوم در قرن چهاردهم هجری• محمدتقی بن محمدمهدی نوری، منشی و بعدها وزیر محمد ولی میرزا، والی خراسان در دهه های نخست فرمان روایی فتحعلی شاه قاجار
...

معنی کلمه نوری در ویکی واژه

نام خانوادگی ایرانی. آقای نوری.
منسوب به نور، کوتاه‌شدهٔ نورالدین. نام مردانه.

جملاتی از کاربرد کلمه نوری

انوری لاف سخن تا کی زنی خاموش باش بو که چون مردان مسلم گرددت ملک سکوت
بایست صغیر انسان پوید ره حق ورنه این جنبش حیوانی هر جانوری دارد
اشرف التواریخ کتابی دربارهٔ تاریخ وقایع خراسان در اوایل قرن سیزدهم هجری قمری است. مؤلف کتاب محمد تقی نوری منشی دربار و مربی محمدولی میرزا است. اشرف التواریخ از جمله کتب تاریخی است که وقایع خراسان را در زمان محمدولی میرزا (پسر فتحعلی شاه قاجار) و حاکم خراسان در سالهای ۱۲۱۸ تا ۱۲۳۱ هجری قمری را شرح می‌دهد. مؤلف منشی دربار و مربی محمد ولی میرزا و سمت مشاور در هنگام حکومت شاهزاده در خراسان را داشته است.
تا نخوانی به دل سروری نیست دیده را بی‌سوادی نوری نیست
نه دلش را ز طریقت نوری نه سرش را ز حقیقت شوری
علیرضا نوری‌زاده، روزنامه‌نگار و کارشناس سیاسی در امور ایران و خاورمیانه، از مقاله نویسان ثابت این روزنامه است.
به چشم از معرفت نوری بیفزای، ار نه بیچشمی به جان از فضل و دانش جامه‌ای پوش، ار نه بیجانی
وز ماه و مشتری شده آن خاک پرنگار نوری عجیب صورت و شکلی بدیع سان
انوری تا کی از این کافربچه کاعتقاد مذهب و کیشم نماند
تو در چشم معالی همچو نوری تو در جسم معانی همچو جانی
وصف نوریش رفت و ناری ماند نوش گل رفت و نیش خاری ماند
منطقهٔ حفاظت شده خان گؤرمز در ۳۴ کیلومتری غرب شهرستان تویسرکان واقع شده و دارای گونه‌های منحصربه‌فرد گیاهی و جانوری از جمله، کَل و بز است که از لحاظ ملی و بین‌المللی معروف بوده و هرساله تعداد قابل توجهی علاقه‌مندان طبیعت از این منطقه دیدن می‌نمایند.
طلق بن حبیب گوید تقوی عمل است بطاعت خدای بر نوری از خدای، از بیم عقوبت خدای. ابوحفص گوید اندر حلال محض است و بس.