معنی کلمه نوخط در لغت نامه دهخدا
غلام ار ساده رو باشد وگر نوخط بود خوشتر
خوش اندر خوش بود باز آنکه با زوبین و با چله.عنصری یا عسجدی.گر کند کوسه سوی گور بسیج
جده جز نوخطش نخواهد هیچ.سنایی.زین پس وشاقان چمن نوخط شوند و غمزه زن
طوق خط و چاه ذقن پر مشک سارا داشته.خاقانی.شاخ طفلی بود و نوخط گشت و بالغ شد کنون
گرد زمرد بر عذارش زآن عیان افشانده اند.خاقانی.بدین گونه بر نوخطان سخن
کند تازه پیرایه های کهن.نظامی.وعده وصل به فردا مفکن ای نوخط
که جهان پابه رکاب است و زمان اینهمه نیست.صائب.|| چیز نوبه روی کارآمده. ( غیاث اللغات ) ( از آنندراج ).