نوخاسته

معنی کلمه نوخاسته در لغت نامه دهخدا

نوخاسته. [ ن َ / نُو ت َ / ت ِ ] ( ن مف مرکب ) تازه برخاسته و بلندشده. ( ناظم الاطباء ). || نودمیده. نوشکفته. نورس. نورُسته :
زلیخای پژمرده کاسته
بشد همچو شمشاد نوخاسته.شمسی ( یوسف و زلیخا ).کی برست آن گل خندان و چنین زیبا شد
آخر این غوره نوخاسته چون حلوا شد.سعدی.صبحدم مرغ چمن با گل نوخاسته گفت
ناز کم کن که در این باغ بسی چون تو شکفت.حافظ. || جوان. ( ناظم الاطباء ). نوجوان. تازه سال. اندک سال :
دگر هرچه بردی تو از خاسته
هم از خوبرویان نوخاسته.فردوسی.زن خوب خوشخوی آراسته
چه ماند به نادان نوخاسته ؟سعدی.به طاعات پیران آراسته
به صدق جوانان نوخاسته.سعدی.گرت مملکت باید آراسته
مده کار معظم به نوخاسته.سعدی.چنین نامه ای کردم آراسته
زبهر جوانان نوخاسته.نزاری.عاشق روی جوانی خوش و نوخاسته ام
وز خدا دولت این غم به دعا خواسته ام.حافظ.همچو حافظ به خرابات روم جامه قبا
بوکه در بر کشد آن دلبر نوخاسته ام.حافظ. || نورسیده. تازه رسیده :
ای دیر نشسته وقت آن است که جای
یکچند به نوخاستگان پردازی.سعدی.شاد آمدی ای فتنه نوخاسته از غیب
غایب مشواز دیده که در دل بنشستی.سعدی.هر ساعتی آن فتنه نوخاسته از غیب
برخیزد و خلقی به تحیر بنشاند.سعدی. || جوان و نوچه ای که مقدمات را دیده و برای عرض هنر خود در کشتی گیری به زورخانه های دیگر هم می رود. ( فرهنگ فارسی معین ). تازه کار. نوچه. که تازه قدم در دایره پهلوانی نهاده است :
از این پرهنر ترک نوخاسته
به خفتان بر و بازو آراسته.فردوسی.اندر عهد لهراسب بازماندگان بودند از پهلوانان کیخسرو، و اسفندیار پسر گشتاسب نوخاسته بود. ( مجمل التواریخ ). رستم پسر زال [ اندر عهد کیقباد ] نوخاسته بود. ( مجمل التواریخ ). و برادر نوخاسته بود او را [ کیکاووس را ] کی بهمن نام. ( مجمل التواریخ ). || نودولت. ندیدبدید. تازه به دوران رسیده. ( یادداشت مؤلف ). تازه به عرصه رسیده : بر امیر رنج بسیار آمد از این نوخاستگان ناخویشتن شناس پسران علی تکین. ( تاریخ بیهقی ص 504 ). بفرمود تا رسول نوخاستگان را پیش آوردند... حاکم مطوعی را هم بدین مهم نامزد کردند با رسول نوخاستگان برفت و بدیشان رسید. ( تاریخ بیهقی ص 598 ). هرچند که این قوم نوخاسته کار ایشان دارند. ( تاریخ بیهقی ص 57 ). و در این وقت سبکتکین و پسرش محمود نوخاسته ای بودند اندر اطراف خراسان. ( مجمل التواریخ ). و به سبب آنکه نوخاستگان در حضرت پدیدار آمده بودند بر قدیمان استخفاف کردند. ( چهارمقاله ).

معنی کلمه نوخاسته در فرهنگ معین

(نُ تِ ) (ص مف ) نوجوان .

معنی کلمه نوخاسته در فرهنگ عمید

۱. تازه برخاسته.
۲. نوجوان.
۳. (زیست شناسی ) نهال تازه.

معنی کلمه نوخاسته در فرهنگ فارسی

تازه برخاسته، نوجوان، نهال تازه
۱- تازه برخاسته .۲- نوجوان .۳- جوان و نوچهای که مقدمات را دیده و برای عرض هنر خود در کشتی گیری بزورخانه های دیگر هم میرود : اندر عهد نوذر و زاب پهلوانی بزال رسید...اندر عهد کیقباد رستم پسر زال نوخاسته بود.اندرعهد لهراسب بازماندگان بودند از پهلوانان کیخسروو اسفندیار پسر گشتاسب نوخاسته بود. جمع : نوخاستگان .

معنی کلمه نوخاسته در دانشنامه آزاد فارسی

اصطلاحی در ورزش باستانی. به جوانان و نوچه هایی می گفتند که دایرۀ عمل خود را وسعت می دادند و برای عرضۀ هنر خود و کشتی گرفتن به زورخانه های دیگر هم می رفتند.

جملاتی از کاربرد کلمه نوخاسته

خواندم خط بخت از رخت آن ‌روز که بودی چون غنچهٔ نوخاسته بر گلبن شاهی
ز صحرانشینان نوخاسته همه دشت چون جنت آراسته
از فسونهاش دو نوخاسته شیر زیور گردنشان شد زنجیر
ای گل نوخاسته باری بیا تا به بینی حال مسکین مرا
ارکستر فیلارمونیک مسکو یک ارکستر مستقر در شهر مسکو پایتخت روسیه است. در سال ۱۹۵۱ توسط سموئیل سموساد با عنوان ارکستر جوانان مسکو و برای نوازندگان جوان و نوخاسته تشکیل گردید و از سال ۱۹۵۳ به نام فعلی نامیده شد. تا مدتها رهبر این ارکستر کریل کوندراشین بود که در زمان وی سمفونی‌های زیادی من جمله سمفونی چهارم و سیزدهم شوستاکوویچ به اجرا درآمدند.
که رزم از جوانان نوخاسته است کازیشان دل شیر نر کاسته است
سرو قدش نوخاسته، ماه رخش ناکاسته خوش صورتی آراسته، حسن جهان‌آرای او
ازین پرهنر ترک نوخاسته بخفتان بر و بازو آراسته
در هند و پاکستان، به‌طور دقیق‌تر در پنجاب، نام «سکندر» که از زبان فارسی برگرفته شده‌است، بیانگر جوان مستعد نوخاسته است. در اروپای قرون وسطی، اسکندر از اعضای نه دلاور به‌شمار می‌آمد؛ نه دلاور گروهی از قهرمانان بودند که همهٔ خصوصیت‌های آرمانی شوالیه‌گری را داشتند.
سرو نوخاسته چون بخت شهنشاه بلند گلبن تازه چو اقبال جهاندار جوان
همچو حافظ به خرابات رَوَم جامه قبا بو که در بَر کَشَد آن دلبرِ نوخاسته‌ام
چو مردان خویشتن آراسته بود بدستی دیگر از نوخاسته بود