نوبهاری

معنی کلمه نوبهاری در لغت نامه دهخدا

نوبهاری. [ ن َ / نُو ب َ ] ( ص نسبی ) منسوب به نوبهار. رجوع به نوبهار شود :
خور به شادی نوبهاری روزگار
می گسار اندر تکوک شاهوار.رودکی.کنار باشد باران نوبهاری را
فضایل و هنرش را پدید نیست کنار.فرخی.بگریست بر آن چمن به زاری
چون دیده ابر نوبهاری.نظامی.چون بزم نهد به شهریاری
پیدا شود ابر نوبهاری.نظامی.چون است حال بستان ای باد نوبهاری
کز بلبلان برآمد فریاد بی قراری.سعدی.هر ساعت از لطیفی رویت عرق برآرد
چون بر شکوفه باردباران نوبهاری.سعدی. || ( اِخ ) نام پرده ای است از مصنفات باربد. ( از جهانگیری ). نام نوائی است از موسیقی. ( غیاث اللغات ) ( برهان قاطع ). نوائی است از نواهای باربد. ( رشیدی ). نام لحن بیست وهفتم از سی لحن باربد. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ). در فهرستی که نظامی در خسرو و شیرین از سی ویک لحن باربدی آورده ، این نام نیست. ( حاشیه برهان قاطع چ معین ) :
چو برگفتی سرود نوبهاری
عرق گشتی گل ازبس شرمساری.نظامی.

معنی کلمه نوبهاری در فرهنگ معین

( ~. ) ۱ - (ص نسب . ) منسوب به نو - بهار. ۲ - (اِ. ) نام نوایی از موسیقی .

معنی کلمه نوبهاری در فرهنگ عمید

۱. مربوط به نوبهار.
۲. (اسم، صفت نسبی ) (موسیقی ) لحنی از سی لحن باربد.

معنی کلمه نوبهاری در فرهنگ فارسی

( صفت ) منسوب به نوبهار: ۱- مربوط به نوبهار ۲- ( اسم ) نوایی است از موسیقی قدیم .

معنی کلمه نوبهاری در ویکی واژه

منسوب به نو - بهار.
نام نوایی از موسیقی.

جملاتی از کاربرد کلمه نوبهاری

کین نامه نه نامه نوبهاریست از باغ امل بنفشه زاریست
فرش طرب بگستر چون باد نوبهاری فراش بوستان گشت نقاش گلستان شد
یک نسیم نوبهاری بر که جست؟ کو نشد آشفته از باد خزان
رسان ای خوش نسیم نوبهاری حدیثم عرضه دار از روی یاری
چو ز بادهٔ بهاری قدحی کشیده خیزم غزلی دگر سرایم به هوای نوبهاری
اینک آمد نوبهاری چون عروس سرمه‌زیب اینک آمد لاله‌زاری همچو چشم نشئه‌دار
بهاری هست در هر سال مرغان گلستان را مرا در چار موسم نوبهاری نیست غیر از تو
هزاران چشمهٔ معنی تو داری شده ریزان چو ابر نوبهاری
ما حریف برق جانسوز حوادث نیستیم مزرع امید ما را نوبهاری گومباش
نگرید هیچکس در عهد جودش مگر در باغ ابر نوبهاری