نوایب

معنی کلمه نوایب در لغت نامه دهخدا

نوایب. [ ن َ ی ِ ]( ع اِ ) نوائب. مصائب و سختی های زمانه. ج ِ نائبة. رجوع به نائبة شود : ندانسته ای که چون نوایب ایام و حوادث روزگار مجتمع شود... گوهر آن را بر محک عقل باید زد. ( سندبادنامه ص 99 ). هرکه از علوم تواریخ اعراض کند دست زمانه بر وی دراز شود و از جوانب نوایب روی به وی نهد. ( تاریخ بیهقی ص 11 ). و مردم را از حدت مضارب نوایب نگاه دارد. ( تاریخ بیهقی ص 7 ).

معنی کلمه نوایب در فرهنگ معین

(نَ یِ ) [ ع . نوائب ] (اِ. ) جِ نائبه ، پیش - آمدها، حوادث .

معنی کلمه نوایب در فرهنگ عمید

= نایبه

معنی کلمه نوایب در فرهنگ فارسی

حوادث، پیش آمدها، جمع نائبه
( اسم ) جمع نایبه ( نائبه ) سختیها مصیبتها:... و نوایب زمان از این درگه با جاه مصروف دارادا .

معنی کلمه نوایب در ویکی واژه

نوائب
جِ نائبه ؛ پیش - آمدها، حوادث.

جملاتی از کاربرد کلمه نوایب

فریاد از این جهان! که خردمند را ازو بهره به جز نوایب و احزان نمی‌رسد
به بزم باده نشین تا به اختیار طرب دل نشاط فزایت شود نوایب کاه
حاسدانت ز نوایب همه با هایاهای گوش پر ولولهٔ طبل ولی طبل رحیل
طاقتی بخشد شه و شهزاده‌ها را ذوالمنن تا ابدشان دارد از کل نوایب در امان
گشت از دل من قرار غایب کارم نشود به از نوایب
عقاب صول او را نوایب آمده مخلب هژبر سطوت او را حوادث آمده دندان
مهتران را از حوادث هست توقیعش پناه کهتران را از نوایب هست درگاهش حصار
ابن یمین بیمن مساعی دولتت از محنت نوایب ایام رسته باد
مباد از مصایب تن تو نژند مبادا از نوایب دل تو فگار
بود چند حالم پریشان ازیشان بود زخمیم دل ز تاب نوایب