نواصی

معنی کلمه نواصی در لغت نامه دهخدا

نواصی. [ ن َ ] ( ع اِ ) ج ِ ناصیة. رجوع به ناصیة شود. || اشراف مردم. ( آنندراج ): نواصی قوم ؛ اشراف قوم ، مقابل اذناب قوم. ( یادداشت مؤلف ).

معنی کلمه نواصی در فرهنگ معین

(نَ ) [ ع . ] (اِ. ) جِ ناصیه .

معنی کلمه نواصی در فرهنگ عمید

= ناصیه

معنی کلمه نواصی در فرهنگ فارسی

(اسم ) جمع ناصیه : جهان حصول اغراض خود در نواصی اعمال او شناخت .

معنی کلمه نواصی در ویکی واژه

جِ ناصیه.

جملاتی از کاربرد کلمه نواصی

شده هنر بمعانی لفظ او مقرون شده ظفر بنواصی خیل او معقود
و لیکن طاعت و عصیان دهد بر در آن روزی که یؤخذ بالنواصی
روز و شب اندر معاصی بوده‌ایم غافل از یؤخذ نواصی بوده‌ایم
باز بسماع نام رحمن و رحیم از مضیق دهشت بصحراء انس افتد، و فناء وی بصفت بقا بدل گردد. اینست سنّت خداوند عزّ کبریاؤه و تقدّست اسماؤه. هیبت الهیّت بنماید که موجب دهشت است، و حیرت باز مرهم نهد بصفت لطف و رحمت. اللَّه اشارت است بجلال و عزّت الوهیت، رحمن رحیم اشارتست بکمال لطف و رحمت. هر کرا تاج دولت دین بر فرق نهادند منشور عزّ او از حضرت این نام نویسند، و هر کرا داغ شقاوت بر جان نهادند، رقم خذلان او از حضرت این نام کشند. دار و گیر گشاد و بند نواخت و سیاست عزّ و مذلّت همه نتیجه قهر و لطف اوست، کونین و عالمین همه ملک و ملک اوست. اینست که ربّ العالمین گفت: تَبارَکَ الَّذِی بِیَدِهِ الْمُلْکُ وَ هُوَ عَلی‌ کُلِّ شَیْ‌ءٍ قَدِیرٌ ملک هژده هزار عالم بید اوست، سر همه سروران در قبضه تقدیر اوست، گردن همه گردن افرازان در ربقه تسخیر اوست، ناصیه همه جبّاران منقاد قهر جبروت اوست. در خبر میآید که: انا الملک قلوب الملوک، و نواصیهم بیدی اقلبها کیف اشاء