نوادر. [ ن َ دِ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ نادرة. ( اقرب الموارد ) ( المنجد ). و جمع نادر است. ( منتهی الارب ). و در فارسی گاه آن را به نوادرها جمع بسته اند. ( فرهنگ فارسی معین ). رجوع به نادر و نادرة و نادره شود : ونوادر و عجایب بود که وی را افتاده در روزگار پدرش.( تاریخ بیهقی ص 104 ). پس از این سخن ها نبشته آید که در هر فصل از چنین فصول بسیار نوادر و عجایب حاصل شود. ( تاریخ بیهقی ص 194 ). این قصه به پایان آمد و ازنوادر و عجایب ِ بسیار خالی نیست. ( تاریخ بیهقی ص 205 ). و دریای ساوه خشک شد و چند نوادر پدید آمد. ( فارسنامه ابن بلخی ص 97 ). و این از نوادر است کی گویند کی کجاست کی درختان خرما در چاه کارند. ( فارسنامه ابن بلخی ص 140 ). و در کتاب لطایف الاَّداب از مصنفات عتبی نوادر اخبار... او بعضی مسطور است. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 250 ). کلمه ای چند به طریق اختصار از نوادر وامثال و شعر... در این کتاب درج کردیم. ( گلستان ). - نوادرالکلام ؛ سخن که از جمهور به طرز شذوذ و گاهی وقوع یابد. ( منتهی الارب ).
جمع نادره ( صفت ) جمع نادره : شیرینی لطفش از نوادر زیبایی وصفش از غرایب . ( انوری .مد.۳۴ ) توضیح در فارسی به [ نوادرها] جمع بسته شده .
معنی کلمه نوادر در دانشنامه اسلامی
[ویکی فقه] نوادر، بابی از کتب حدیثی است که شامل روایات محدود و اندک با موضوعات متعدد بوده و نمی توان باب خاصی را به آن ها اختصاص داد. «نوادر» جمع «نادر» دارای دو معنی است؛ نخستین معنی که صحیح نیز می باشد، هر کتاب یا باب حدیثی است که شامل تعداد روایات محدود و اندک است، ولی دارای موضوعات متعدّد که نمی توان باب خاصی را به آن ها اختصاص داد، مانند: باب النوادر از کتاب «فضل القرآن» در کتاب کافی که شامل ۲۸ روایت است که برخی از آن ها صحیح و بسیار معتبر است. مامقانی نیز به نقل از مولی وحید می گوید:«و امّا النوادر فالظاهر انّه ما اجتمع فیه احادیث لا تنضبط فی بابٍ لقلّته بأن یکون واحداً او متعدّداً لکن یکون قلیلاً جداً». معنای دیگر و گاهی هم نوادر به معنی روایتی است که راوی حدیث، آن ها را از طریق غیر معروف و مشهور نقل می کند.علاّمه مامقانی می گوید: این که برخی فکر کرده اند که مقصود از «نوادر» روایاتی است که روایت آن کم و عمل به آن به ندرت واقع می شود، یک اشتباه است و منشأ آن خلط بین نوادر و حدیث شاذ است؛ زیرا برخی از روایات در باب نوادر، شیوع روایی و عملی دارد. و لذا کتاب «نوادرالحکمه» از محمد بن احمد یحیی، ارزشمند و مورد مدح شیخ صدوق واقع شده است. عناوین مرتبط اصطلاحات رایج محدثان؛محدثان شیعه؛ اصطلاحات حدیثی. [ویکی اهل البیت] نوادر نامی است عام برای پاره ای از تالیفات. از کتابهائی که با این عنوان مشهور هستند موارد زیر را می توان نام برد: 1. نوادر راوندی 2. نوادر اشعری 3. نوادر فیض کاشانی
معنی کلمه نوادر در ویکی واژه
جِ نادره ؛ چیزهای کمیاب و نادر.
جملاتی از کاربرد کلمه نوادر
یا بود از نوادر دوران کیمیاسان ز چشم خلق نهان
ذکر آنچه بنشابور تازه گشت در تابستان این سال از نوادر و عجایب
اندر شمار ملک تو آورد کردگار هر چیز کز نوادر ایام بشمری
چو برکشی دلش از بر نوادر آرد بر چوکمکنی سرش از تن جواهر آرد بار
در ساعت این خبر و ابیات بگوش هرون رسانیدند و مرد را گرفته پیش وی آوردند. هرون گفت: منادی ما شنیده بودی، این خطا چرا کردی؟ گفت: شنوده بودم و لکن برمکیان را بر من دستی است که کسی چنان نشنوده است، خواستم که پوشیده حقّی گزارم و گزاردم و خطائی رفت که فرمان خداوند نگاه نداشتم. و اگر ایشان بر آن حال میشایند، هرچه بمن رسد، روا دارم. هرون قصّه خواست؛ مرد بگفت؛ هرون بگریست و مرد را عفو کرد. و این قصّههای دراز از نوادری و نکتهیی و عبرتی خالی نباشد.
تابوتش بصحرا بردند و بسیار مردم بر وی نماز گزاردند، و آن روز سپاه سالار و حاجب بزرگ آمده بودند با بسیار محتشمان. و از عجایب و نوادر : رباطی بود نزدیک آن دو گور که بو نصر آن را گفته بود که کاشکی سوم ایشان شدی، وی را در آن رباط گور کردند و روزی بیست بماند، پس بغزنین آوردند و در رباطی که بلشکری ساخته بود در باغش دفن کردند.
سفینههای خرد را فَواکه است و نُکَت صحیفههای ادب را نوادرست و غُرَر
عیب و عار در عالم عشق ممتنع الوجود است اگر پادشاه با گلخنی عشق آرد عیب نیست و اگر گدائی بر پادشاهی عشق بازد عیب نیست زیرا که عموم خلائق از آنجا که ذُروۀ اوج علوی ملکی است تا اینجا که حضیض سفلی شیطانیست همه عاشق کمال خودند برای ادراک اسرار غیب و روا بود که ایجاد همه را سبب همین بوده باشد وَلِذلِکَ خَلَقُهم. تا سر کُنْتُ کَنزاً مَخْفِیاً لَمْ اُعرَف ظاهرشود و آنچه در نوادر حکم نوشتست که بواسطۀ کتابت یک کلمۀ حیات و قدرت و علم و سمع و بصرو ارادت کاتب بی هیچ تاملی در دل بینندۀ این کلمۀ مکتوبه پدید آید بدین معنی قریبست:
پس در سر هر مقالتی از حکمت آنچه بدین کتاب لائق بود آورده شد و بعد از آن ده حکایت طرفه از نوادر آن باب و از بدائع آن مقالت که آن طبقه را افتاده باشد آورده آمد تا پادشاه را روشن شود و معلوم گردد که دبیری نه خرد کاریست و شاعری نه اندک شغلى و نجوم علمی ضروری است و طب صنعتى ناگزیر و پادشاه خردمند را چاره نیست از این چهار شخص دبیر و شاعر و منجم و طبیب.