نوائی

معنی کلمه نوائی در لغت نامه دهخدا

نوائی. [ ن َ ] ( ص نسبی ) نوایی. رجوع به نوایی شود.

معنی کلمه نوائی در فرهنگ فارسی

نوایی

جملاتی از کاربرد کلمه نوائی

تو ویک تنه غربت و وحش صحرا که از مرغ خانه نوائی نیابی
کل بودی چون نای بگوش . . . ایرم بنوائی بربودی دل و هوش . . . ایرم
او شهریاری من خاکساری او پادشاهی من بینوائی
بینوا گشتیم در عالم بسی تا نوا از بینوائی یافتیم
مائیم خزانه معانی در صورت اگر چه بی نوائیم
اگر نشان طلبی دوستان مخلص را ببین که یاد تو در روز بی نوائی کرد
۳-اعتماد السلطنه، محمد حسن خان، (۱۳۶۸)، مراة البلدان، به تصحیح عبدالحسین نوائی و میر هاشم محدث، چاپ اول، انتشارات دانشگاه تهران.
خدایا تو ما را صفائی بده به ما بینوایان نوائی بده
کردم نگاه در گل و بلبل بباغ فضل در هیچ فصل برگ و نوائی پدید نیست
بانوان نوائی چند زانکه تازه داماد است نا مراد و ناشاد است
من خموشم در سر کویت ز بیم مدعی ورنه هر مرغی بگلزاری نوائی می‌زند