نهیب

معنی کلمه نهیب در لغت نامه دهخدا

نهیب. [ ن ِ / ن َ ] ( اِ ) ترس. بیم. ( لغت فرس اسدی ) ( یادداشت مؤلف ) ( برهان قاطع ) ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). خوف. هراس. هول. ( ناظم الاطباء ). نهیو. ( جهانگیری ) :
تیغش بخواب خورد همی خون مرگ را
مرگ از نهیب خویش مر آن شاه را بخورد.عماره.بیامدیکی مردم پرفریب
ترا دل پر از بیم کرد و نهیب.دقیقی.دلم گشت از آن خواب بد پرنهیب
ز بالا بدیدم نشان نشیب.فردوسی.بدین بی نشان راغ و کوه بلند
کده ساختید از نهیب گزند.فردوسی.چو ز افراز شد بخت سر بر نشیب
سزد گر بود مرد راز و نهیب.فردوسی.برون شد سیاهی که بالا و شیب
بجنبید و دریا ببست از نهیب.اسدی.دمید اژدها همچو ابر از نهیب
چو سیل اندرآمد ز بالا به شیب.اسدی.از نهیب آن وی از اسب بیفتاد و غلامان درآمدند تا وی را تمام کنند. ( تاریخ بیهقی ص 467 ).
باختر در لرزه افتاد از نهیب
گرچه او لشکر سوی خاور کشید.مسعودسعد.گذشت باد سحرگاه وز نهیب فراق
فرونیارست آمد بر من از روزن.مسعودسعد.گه از نهیبم گم شد همی چو ماران پای
گهم ز حرص برآمد همی چو موران سر.مسعودسعد.ای گهرزای بی نشیب زوال
وی دررپاش بی نهیب نهنگ.سنائی.همه شب از نهیب سیل سرشک
خوابم از دیدگان جداباشد.انوری.ز احتراز جود آن آزاده فرخ سیر
وز نهیب رزم آن فرزانه نیکوخصال.جبلی.زبیم هیبت و سهم سیاست تو به دشت
ز گرگ پنجه فروریزد از نهیب نهاز.سوزنی.عذاب گور و نهیب قیامت و دوزخ
بجای مرثیتش مرده را به خلد نمای.سوزنی.شیر فلک از نهیب گرزت
چون گاو زمین جبان ببینم.خاقانی.رسته از چه چو یوسف و چو مسیح
بر فلک بی نهیب و باک شده.خاقانی.من شنیدم کز نهیب تیر این شیر زمین
شیر گردون را اغثنا یا غیاث آمد ندا.خاقانی.از نهیب شمشیر او خاک از قعر دریا برخاستی. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 437 ). ملک هند با حشم خویش از نهیب آن لشکر با پناه کوهی حصین نشست. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 349 ).

معنی کلمه نهیب در فرهنگ معین

(نَ یا نِ ) [ په . ] (اِ. ) ۱ - ترس ، بیم . ۲ - هیبت ، عظمت . ۳ - آواز مهیب ، تشر.

معنی کلمه نهیب در فرهنگ عمید

۱. فریاد بلند برای ترساندن، تشر.
۲. [قدیمی] ترس، بیم، هراس.
۳. [قدیمی] تشویش، اضطراب، نگرانی.
۴. [قدیمی] گزند، آسیب.
۵. [قدیمی] قهر، تندی، خشم.
۶. [قدیمی] مهلکه، معرکه.
۷. (موسیقی ) گوشه ای در آواز افشاری و دستگاه های ماهور و نوا.
* نهیب زدن: (مصدر متعدی ) با زبان به کسی حمله کردن و تشر زدن.

معنی کلمه نهیب در فرهنگ فارسی

ترس، بیم، هراس، تشر، حمله کردن وتشرزدن
( اسم ) ۱ - ترس بیم : ( از نهیبش پنجه می افکند شیر در بیابان نام او چون می شنید . ) ) ( حافظ . ۲ ) ۳۶۷ - هیبت عظمت . ۳ - آواز مهیب نعره . ۴ - یکی از نغمات فرعی راست پنجگاه که میتوان توسط آن از راست پنجگاه وارد همایون شد . توضیح بعضی این کلمه را ممال (( نهاب ) ) دانسته اند ( غیاث ) و آن جمع (( نهب ) ) عربی است ولی این وجه اشتقاق صحیح نمی نماید زیرا این کلمه در متون پهلوی آمده است .
غارت کننده ٠

معنی کلمه نهیب در ویکی واژه

ترس، بیم.
هیبت، عظمت.
آواز مهیب، تشر.

جملاتی از کاربرد کلمه نهیب

گر بر فلک کشی چو شه نیمروز تیغ در لرزه اوفتد ز نهیب استخوان چرخ
از نهیب این چنین سد کوست فتح الباب فتح سد باب الباب لرزان شد به زلزال فنا
گرگ و میش و شیر و آهو چار ضد از نهیب قهرمان آمیخته
و یا آن کسی کز فراز و نشیب تن خویشتن بفکند از نهیب
کرده‌اند از نهیب این دو گواه همه عالم ببندگیت اقرار
امّید روز وصل دل خلق می‌دهد ورنه فراق خون بچکانیدی از نهیب
وَ إِذا تَوَلَّی و چون از پیش تو برگردد سَعی‌ فِی الْأَرْضِ در زمین بنهیب بد برود لِیُفْسِدَ فِیها تا تباهی کند در آن، وَ یُهْلِکَ الْحَرْثَ وَ النَّسْلَ و تباه کند کشته و جانور وَ اللَّهُ لا یُحِبُّ الْفَسادَ (۲۰۵) خدای تباهی دوست ندارد.
باختر در لرزه افتاد از نهیب گرچه او لشکر سوی خاور کشید
دره گز کز نهیب ظلم‌، شد زار درو کار کشاورز و کدیور
ازان آگهی مرد شد در نهیب بیامد ازان شهر دل با شکیب