نهنده

معنی کلمه نهنده در لغت نامه دهخدا

نهنده. [ ن ِ / ن َ هََ دَ / دِ ] ( نف ) گذارنده. که می نهد. نعت فاعلی است از نهادن. رجوع به نهادن شود.

معنی کلمه نهنده در فرهنگ عمید

گذارنده.

معنی کلمه نهنده در فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - گذارنده قرار دهنده . ۲ - مقرر کننده معین کننده . ۳ - عاقد قرار داد . یا نهند. شریعت . واضع دین .

معنی کلمه نهنده در ویکی واژه

نَه + ـَنده
نهنده (جمع نهنده‌ها) [نَهَنْدِه]
(برنامه‌نویسی شی‌گرا) متدهایی در یه کلاس که برای درج مقدار در ویژگی (Property) کلاس‌ هه ازش استفاده می‌شود: بهتره همواره برای کنترلیدن مقدار یه ویژگی برایش نهنده و دریابنده بتعریفیم.

جملاتی از کاربرد کلمه نهنده

زکریا در آن نگریست دلش بسوخت، روی سوی آسمان کرد و گفت: «اللهمّ انّ هذا ابنی و هذه دموع عینیه و انت ارحم الراحمین» بار خدایا بر این بیچاره ببخشای که آرام و قرارش نیست و بروز و شب آسایش را بوی راه نیست، تویی بخشاینده‌تر همه بخشایندگان و مرهم نهنده بر درد و سوز خستگان. گفته‌اند که خطاب آمد: ای زکریا! تو شفقت خویش دور دار که بر درگاه ما چنین نازک و نازنین نتوان بود. ناز و لذت دوستان ما جایی دگر خواهد بود، فردا در «مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ». و همان ساعت یحیی را وحی آمد که: «یا یحیی أ تبکی مما قد نحل من جسمک و عزّتی و جلالی لو اطّلعت علی النّار اطّلاعة لتدرعت مدرعة من الحدید فضلا عن المنسوج». و گفته‌اند مادر وی وی بوی خواهش کرد تا او را یک شب بخانه برد، یحیی مدرعه‌ای از موی بافته پوشیده بود، آن از وی بر کشید و مدرعه‌ای از صوف در وی پوشید. گفت: آخر این یکی نرم‌تر باشد، چه بود که یک امشب در این صوف بیاسایی. و عدسی پخته بود بخورد و از بهر دل مادر آن شب قیام شب بگذاشت و جنب فرا داد، در خواب نداء هیبت آمد که: یا یحیی اردت دارا خیرا من داری و جوارا خیرا من جواری. یحیی از خواب در آمد، گفت: «یا رب اقلنی عثرتی فو عزتک لا استظل بظل سوی بیت المقدس». فلبس مدرعة الشعر و وضع البرنس علی رأسه و اتی بیت المقدس فجعل یعبد اللَّه مع الاحبار حتی کان من امره ما کان.
به دهان تو چنین تیغ نهاده‌ست نهنده مثل کارد که گیرد بر تیغی به دهانه
منت پذیر باشی منت نهنده نی کز تو غنی شوند بروزی هزار دنگ
چون کشنده هم نهنده یافتی خویش را بیخویش زنده یافتی
بموسی (ع) وحی کرد: یا موسی. انا بدّک اللازم فالزم بدک. ای موسی من ناگزیر توام، از همه گریزست و از من گریز نیست، از همه چاره و از من چاره نیست، بندگی کن که بنده را حیلتی به از بندگی نیست، اینست که ربّ العالمین فرمود در این آیت: «فَاعْبُدْهُ وَ اصْطَبِرْ لِعِبادَتِهِ» بار بندگی باری گرانست و راه تکلیف راهی دشخوار، چون میدانی که نهنده این بار کیست، و تعبیه این بار در این راه چیست؟
امن و خوفش دهنده خواب و سهر مهر و کینش نهنده منبر و دار
و عجب آنست که این زنان را دام خواند و شیطان را دام نهنده، پس کید دام نهنده را ضعیف گفت، إِنَّ کَیْدَ الشَّیْطانِ کانَ ضَعِیفاً و کید دام عظیم خواند: إِنَّ کَیْدَکُنَّ عَظِیمٌ، از بهر آنکه کید شیطان چون با رحمت خدای مقابل کنی ضعیف باشد، و کید زنان چون با شهوت مردان و میل ایشان مقابل کنی قوی باشد و عظیم.
آدم صفی که بدیع فطرت بود و نسیج ارادت، چون دید که آسمان و زمین بار امانت برنداشتند مردانه در آمد و بار امانت برداشت، گفت: ایشان بعظیمی بار نگرستند از آن سر وا زدند، و ما بکریمی نهنده امانت نگرستیم و بار امانت کریمان بهمّت کشند نه بقوّت، لا جرم چون آدم بار برداشت خطاب آمد که: وَ حَمَلْناهُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ هَلْ جَزاءُ الْإِحْسانِ إِلَّا الْإِحْسانُ؟، و این را در ظاهر مثالی هست: درختانی که اصل ایشان محکم‌تر است و شاخ ایشان بیشتر بار ایشان خردتر و سبک‌تر.