معنی کلمه نهان خانه در لغت نامه دهخدا
شب که نهانخانه گنجینه هاست
در دل او گنج بسی سینه هاست.نظامی. || خانه را نیز گویند که در زیر زمین سازند بجهت نشستن در هواهای گرم و به عربی حفره خوانند. ( از برهان ). سردابه.( آنندراج ) ( از کنزاللغات ). جائی که در زیر زمین می سازند جهت نشستن در هوای گرم تابستان و یا در آن غله ذخیره می کنند. ( ناظم الاطباء ). ته خانه. ( غیاث اللغات ) :
نهانخانه ای داشت در زیر خاک
نشاندش در آن خانه اندوهناک.نظامی. || مخباء. ( زمخشری ) کنیف. مطموره. ( منتهی الارب ). خلوتخانه. ( آنندراج )( ناظم الاطباء ). جای خلوت. ( ناظم الاطباء ). خلاجای. خلوتسرای. ( یادداشت مؤلف ). پستو. حرمسرا. اندرونی :
دیده ای هفت نهانخانه چرخ
که در آن خانه چه ماده چه نر است.خاقانی.در نهانخانه عشرت صنمی خوش دارم
که ز سودای رخش نعل در آتش دارم.حافظ.اشک حرم نشین نهانخانه مرا
ز آن سوی هفت پرده ببازار میکشی.حافظ.تا نهانخانه عرفان خداوند رسل
رفته در راه طریقت همه بر پای مجاز.واله ( از آنندراج ).ساقی بده آن آینه راز نهان را
از غیر بپرداز نهانخانه جان را.فطرت ( آنندراج ).|| ادب خانه. ( یادداشت مؤلف ). || جائی که در آن خاشاک و خاکروبه میریزند. || مقبره. گور. ( ناظم الاطباء ).