معنی کلمه نهال در لغت نامه دهخدا
در زیر هر نهالی از آن مجلسی کنیم
بر یادکرد خواجه و بر دیدن بهار.فرخی.زمانه گوئی از این نو بنفشه ای که نشاند
نهال داشت ز باغ وزیر ایرانشاه.فرخی.ز بس مناظره کآنجا زبان من کردی
بر آن نکوی سپرغم بر آن خجسته نهال.فرخی.بهار خندان گوئی ز برگ اوست اثر
درخت طوبی گوئی ز شاخ اوست نهال.عنصری.به یک ماه بالا گرفت آن نهال
فزون ز آنکه گیرد درختان به سال.عنصری.هر که از مهرش نهالی کاشت اندر باغ عمر
باغ عمرش تازه ماند و آن نهالش برگرفت.مسعودسعد.بر راه حقیقت رو منگر به چپ و راست
با باد مخم زین سو و ز آن سو نه نهالی.ناصرخسرو.نهالی که تلخ است بارش مکار
ازیرا رهت بر سرای جزاست.ناصرخسرو.نهال شومی و تخم دروغ است
نروید جز که در خاک خراسان.ناصرخسرو.سپاس خدای را که برگزید امیرالمؤمنین را از اهل این ملت که بلند شد نهالش. ( تاریخ بیهقی ص 308 ). ابتدا بباید دانست که امیر ماضی... شکوفه نهالی بود که فلک از آن نهال پیدا شد. ( تاریخ بیهقی ). چون شکوفه نهال را سخت تمام و روشن و آبدار بینند... ( تاریخ بیهقی ص 392 ).
نهال نیک نروید مگر ز نیک درخت
درخت نیک نخیزد مگر ز نیک نهال.قطران.چنین گویند که نهال انگور از هرات به همه جهان پراگند. ( نوروزنامه ). شاه دیگر باره با داناآن به دیدار درخت شد نهال او را دید درخت شده. ( نوروزنامه ). شاه با بزرگان و داناآن بر سر آن نهال شد. ( نوروزنامه ).
تا روضه خلد است و در او رسته نهالی