نمیده

معنی کلمه نمیده در لغت نامه دهخدا

نمیده. [ ن َ دَ / دِ ] ( ن مف ) نمید. چیزی نم دیده را گویند. ( از جهانگیری ) ( از رشیدی ). نم کشیده.( برهان قاطع ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) :
پی رم برگرفت آن دل رمیده
نسیمی برده از خاک نمیده.نزاری قهستانی.|| میل کرده. توجه نموده. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).
نمیده. [ ن ُ دَ / دِ ] ( ن مف ) نومیدشده. ناامیدگردیده. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ). مأیوس گشته. ( ناظم الاطباء ).

معنی کلمه نمیده در فرهنگ معین

(نَ دِ ) (ص مف . ) نم کشیده ، مرطوب شده .

معنی کلمه نمیده در فرهنگ عمید

نم کشیده: پی رَم برگرفت آن دل رمیده / نسیمی بُرده از خاک نمیده (نزاری: لغت نامه: نمیده ).

معنی کلمه نمیده در فرهنگ فارسی

( اسم ) نم کشیده : پی رم برگرفت آن دل رمیده نسیمی برده از خاک نمیده . ( نزاری .رشیدی فرنظا. )
نومید شده نا امید گردیده . مایوس گشته .

معنی کلمه نمیده در ویکی واژه

نم کشیده، مرطوب شده.

جملاتی از کاربرد کلمه نمیده

بزیادت نمیدهم زحمت بسه تائی بیا و دستم گیر
هزار بوسه ز لب وعده کرده‌ای و یکی نمیدهی و مرا زهرهٔ تقاضا نیست
آن گوشه را که دیر مغانست و ما درو رکنی از آن بگنبد اعظم نمیدهیم
آنم که دل بعالم پرغم نمیدهم یکدم فراغ دل به دو عالم نمیدهم
ز شراب توبه اهلی نکنی که دختر رز بکسی حلال باشد که نمیدهد طلاقش
کوی تو کعبه و لب لعل تو زمزم است آبی چرا به تشنه زمزم نمیدهی
دل می کنی جراحت و مرهم نمیدهی عیسی دمی و آب به آدم نمیدهی
کز غیر خانه خالی و، من مست و شب چنین؛ آسان بهم نمیدهد ای هوشیار دست
ای دوستان نمیدهد آن زلف بیقرار تا یکزمان قرار بود بر زمین مرا
درویش دل بدولت دارا نمیدهد دارای دولت آنکه بدل شد گدای فقر