نمچ

معنی کلمه نمچ در لغت نامه دهخدا

نمچ. [ ن َ ] ( اِ ) تری بود که از سنگ یا از جای نم برآید. ( فرهنگ اسدی نخجوانی ). نم باشد. ( لغت فرس ) ( صحاح الفرس ). پالایش آب و زه آب. ( اوبهی ). رطوبت. ( رشیدی ) ( آنندراج ) ( انجمن آرا ). نم. ( اوبهی ) ( رشیدی ) ( برهان قاطع ) ( آنندراج ) ( انجمن آرا )( جهانگیری ). رطوبت اندک. ( برهان قاطع ) :
سنگ بی نمچ و آب بی زایش
همچو نادان بود به آرایش.عنصری ( از لغت فرس ).بدان رسیده ایادی شیخ ابواسحاق
که چشم ابر بود دایم از صبا پرنمچ.شمس فخری.
نمچ. [ ن َ ] ( اِخ ) دهی است از بخش ساردوئیه ٔشهرستان جیرفت ، در 3هزارگزی شمال ساردوئیه واقع است و 100 تن سکنه دارد. آبش از قنات ، محصولش غلات و حبوبات ، شغل اهالی زراعت و گله داری است. ساکنین ده از طایفه مهنی هستند. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8 ).

معنی کلمه نمچ در فرهنگ معین

(نَ ) (اِ. ) نم ، رطوبت .

معنی کلمه نمچ در فرهنگ فارسی

( اسم ) رطوبت اندک نم : سنگ بی نمچ و آب بی زایش همچو نادان بود بارایش . ( عنصری ) توضیح در لفا اق.۶۸ و۷۴ [ نمج ] آمده .
دهی است از بخش ساردوئیه شهرستان جیرفت در ۳ هزار گزی شمال ساردوئیه واقع است و آبش از قنات محصولش غلات و حبوبات شغل اهالی زراعت و گله داری است ٠ ساکنین ده از طایف. مهنی هستند ٠

معنی کلمه نمچ در ویکی واژه

نم، رطوبت.

جملاتی از کاربرد کلمه نمچ

یکی را از بزرگان ثنا گفتند. گفت، «بارخدایا ایشان همی نمی دانند و تو همی دانی» و دیگری را مدح گفتند. گفت، «بارخدایا این مرد به من تقرب همی کند به چیزی که دشمن داری. تو را گواه گرفتم که به تو تقرب می کنم به دشمنی وی». و علی رضی الله عنه را ثنا گفتند گفت، «یارب مرا مگیر بدانمچه همی گویند از ثنای من بدانچه همی ندانند و مرا بهتر از آن کن که ایشان همی پندارند». و یکی علی رضی الله عنه را دوست نداشت بر وی ثنا گفت به نفاق گفت، «من کمتر از آنم که بر زبان داری و بیشتر از آنم که به دل داری».
جبه چه قبا پوستین و سلیم دگر ینمچه باحنین و سلیم