نمونش

معنی کلمه نمونش در لغت نامه دهخدا

نمونش. [ ن ُ ن ِ / ن ِ ن ِ ] ( اِمص ) راهنمائی. ( فرهنگ فارسی معین ). نمودن. دلالت کردن. نشان دادن. رجوع به نمون و نمودن شود :
گفت تا باشد از نمونش رای
گفتن از ما و ساختن ز خدای.نظامی.مرد سرهنگ از آن نمونش راست
از سر خون آن صنم برخاست.نظامی.|| ( اِ ) نمودار.( فرهنگ فارسی معین ).

معنی کلمه نمونش در فرهنگ معین

(نُ نِ ) ۱ - (اِمص . ) راهنمایی . ۲ - (اِ. ) نمودار.

معنی کلمه نمونش در فرهنگ عمید

نمودار، راهنمایی.

معنی کلمه نمونش در ویکی واژه

راهنمایی.
نمودار.

جملاتی از کاربرد کلمه نمونش

دگر گنج را در زمین کرد جای نمونش نگهداشت با رهنمای
اجازت گر بود آرم برونش بدین اندیشه کردم رهنمونش
همه خورشید بینی در درونش حقیقت عقل کلی رهنمونش
خبر داد آتش از راز درونش به کوثر گشت آتش رهنمونش
گفت تا باشد از نمونش رای گفتن از ما و ساختن ز خدای
رهنمونش کرد خود بر قتل خویش پس بیفکندش سر تسلیم پیش
به کوهی کرد خسرو رهنمونش که خواند هر کس اکنون بیستونش
کسی دیدست رویت در درونش که هم تو کردهٔ مر رهنمونش
نمودی مینمودم در درونش در اینجا گاه کردم رهنمونش
بوقتی سرّ کل بیند درونش که مر منصور آید رهنمونش