معنی کلمه نمشک در لغت نامه دهخدا
در جهان بسحاق قوتی چون نمشک و قند نیست
بشنو این از من که عمری در پی آن بوده ام.بسحاق اطعمه.به شام روزه نمشک و رطب مقدم دار
که هست چربه و دوشاب از برای سحور.بسحاق اطعمه.|| مسکه. ( برهان قاطع ) ( رشیدی ) ( حاشیه برهان قاطع چ معین ) ( آنندراج ). کره. ( برهان قاطع ). به لغت اصفهان روغن تازه است. ( تحفه حکیم مؤمن ).
نمشک. [ ن َ م َ ] ( اِ ) گشنیز. ( ناظم الاطباء ).
نمشک. [ ن ِ م ِ ] ( اِ ) رجوع به نَمِشْک و نیز رجوع به فرهنگ رشیدی و برهان قاطع چ معین شود.