معنی کلمه نمره در لغت نامه دهخدا
نمرة. [ ن ُ رَ ] ( ع اِ ) خجک از هر رنگ که باشد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). نکته. ( اقرب الموارد ). ج ، نُمَر.
نمرة. [ ن َ م ِ رَ ] ( اِخ ) موضعی است در عرفات یا کوهی که بر آن انصاب حرم است. ( از منتهی الارب ).
نمره. [ ن ُ رِ ] ( اِ ) شماره. ( لغات فرهنگستان ). عدد و رقمی که بدان چیزی را مشخص کنند: نمره اتومبیل ، نمره اطاق ، نمره تلفن ، نمره قبض ، نمره سجل. || درجه. شماره و عددی که کیفیت چیزی را بدان مشخص کنند: پرتقال نمره یک ، ماشین اصلاح نمره دو. || شماره ترتیبی جزوهائی از یک مجموعه و افرادی از یک سلسله : نمره سوم مجله. || رقم و عددی که درمدارس پس از پرسیدن درس یا انجام امتحانی با آن کمیت معلومات شاگردان را مشخص کنند: نمره درس فارسی اوهفده است. || ( ص ) در تداول ، گربز. بسیار محتال. ( یادداشت مؤلف ). چکه : فلان نمره است ، فلان خیلی نمره است ؛ فوق العاده محتال و حیله گر و زرنگ است.