معنی کلمه نمدزین در لغت نامه دهخدا
چراگاه رخش آمد و جای خواب
نمدزین بیفکند در پیش آب.فردوسی.ده وشش هزار استر بارکش
به مهد و نمدزین دوصد بار شش.اسدی.آهو خجل ز مرکب رهوارم
طاووس زشت پیش نمدزینم.ناصرخسرو.نمدزینم نگردد خشک از خون
تبرزینم تبرزین چون بود چون.نظامی.سُم بادپایان ز خون چون عقیق
شده تا نمدزین به خون در غریق.نظامی.نگشت در طلب زین مرا نمدزین خشک
ز بسکه خواهم هر ساعتی ز هر در زین.کمال اسماعیل.شه این جمله بشنید و چیزی نگفت
ببست اسب و سر بر نمدزین بخفت.سعدی.گفت ار به کرم معذور داری روا باشد که اسبم بی جو بود و نمدزین به گرو. ( گلستان ). || پارچه پشمین که به روی زین اندازند ( ؟ ). ( ناظم الاطباء ).