نماز پیشین
معنی کلمه نماز پیشین در ویکی واژه
جملاتی از کاربرد کلمه نماز پیشین
آن که انتظار ارباب حاجات بر درگاه خود خوار ندارد و از خطر آن حذر کند و تا مسلمانی را حاجتی می باید به هیچ عبادت نافله مشغول نشود که گزاردن حاجات در همه نوافل فاضلتر. یک روز عمر عبدالعزیر کار خلق می گزارد تا وقت نماز پیشین. مانده و ضجر شده بود. در خانه شد تا یک ساعت برآساید. پسر او گفت، «چه ایمنی که نه این ساعت مرگ دررسد و کسی بر درگاه تو منتظر حاجتی بود و تو مقصر باشی در حق او؟» گفت، «راست می گویی». در حال برخاست و بیرون شد.
و ربیع خثیم گوید برفتم تا اویس را بینم. در نماز بامداد بود. چون فارغ شد گفتم صبر کنم تا از تسبیح بازپردازد. درنگی کردم، همچنان از جای برنخاست تا نماز پیشین بگزارد و نماز دیگر بکرد. حاصل سه شبانه روز از نماز نپرداخت و هیچ نخورد و نخفت. شب چهارم او را گوش میداشتم خواب در چشمش آمد در حال با حق به مناجات آمد، گفت خداوندا به تو پناه میگیرم از چشم بسیار خواب و از شکمِ بسیار خوار.
و بدان که این نماز بر کودکان و زنان و بندگان و مسافران واجب نیست و روا باشد دست بازداشتن به عذر گل و باران و بیمارداری چون بیمار را دارنده ای دیگر نبود، لیکن اولیتر آن بود که نماز پیشین پس از آن کنند که مردم از جمعه فارغ شوند.
و نماز پیشین دلیل است بر ناطق و او را پیشین از بهر آن گویند که ناطق نخستین کس بود مر پذیرفتن نور را از عالم علوی و نیز پیشرو و خلق بود اندر دین سوی آنعالم و نیز این نخستین نماز بود که او علیه السلام بکرد و بفرمود کردن و نیز او علیه السلام داعی بود سوی توحید خدای و مر این نماز را بتازی ظهر گویند بدان معنی که دعوت ناطق بظاهر است که شریعت بود اول وقت این نماز پس از شش ساعت بود کز وقت بر آمدن آفتاب بگذرد یعنی که پدید آمدن او علیه السلام از پس گذشتن شش امام بود از دور عیسی علیه السلام که او آفتاب دور خویش بود و آخر وقتش آن باشد که سایه هر چیزی همچند آن شود معنیش آنست که چون هر حدی ازلاحقان دور عیسی علیه السلام نصیب خویش از تایید یافتند از شش امام و ظاهر و باطن برابر گشت بتاویل و توحید واجب شد که ناطق دیگر پدید آید و فریضه او چهار رکعت است بنمود ناطق که من دعوت کننده ام شما را بسوی دو فرشته که من سویم ایشانم و اساس چهارم ماست و دو رکعت نخستین از فریضه دلیل ناطق و اساس است و نخست آن دو رکعت باید کردن بنمود ناطق تا من و اساس را نپذیرند بشناخت اول و ثانی نرسند و اندر نخستین رکعت ثنا و الحمد و سوره است دلیل است بر سه نور که بنفس ناطق پیوسته است از جد و فتح و خیال و اندر رکعت دوم ثنا نیست و الحمد و سوره هست و آن دلیل است بر دو نور که بجان اساس پیوسته اند یکی از فتح و یکی از خیال و آنگه نشستن است به تشهد و آن دلیل است از نماز کننده و گواهی دادنست که این حدود روحانی که اندر عالم روحانی اند اندر عالم علوی برابر اند با این دو حدی که یاد کرده شد باز برخاستن است و دو رکعت دیگر کردن باز الحمد تنهاست و آن اشارتست از ناطق(که) من و اساس چون جسم و روحیم چون الحمد و سوره ( که) الحمد روح است و سوره جسم است و اول و ثانی روحانی اند ایشانرا جسمانی پنداشتن کفر است بدان سبب خواندن الحمد تنهاست اندر آن دو رکعت که دلیل بدان دو حد روحانی است و شش رکعت سنت پیش از چهار فریضه است معنیش آنست که محمد علیه السلام ششم بود از ناطقان و نیز دلیل است بر شش امام که پس از عیسی علیه السلام گذشته بودند و چهار رکعت سنت پس از فریضه نماز پیشین دلیل است بر چهار تن که از پس ناطق اطاعت ایشان بر مومنان واجب است چون اساس و امام و حجت و داعی .
عبد اللَّه سلام برخاست، و اصحاب وی بمسجد رسول خدا آمدند وقت نماز پیشین، و آن قصّه باز گفتند، و از قوم خویش شکایت کردند که چنین سوگندان یاد کردند بهجرت ما، و اکنون نه با ایشان میتوانیم نشست، و نه با یاران تو یا رسول اللَّه، که خانههای ما بس دور است از مسجد، و پیوسته اینجا نمیتوانیم بود. اکنون تدبیر چیست، که ما در رنجیم. همان ساعت جبرئیل آمد، و این آیت آورد. رسول خدا بر ایشان خواند. ایشان گفتند: رضینا باللّه و برسوله و بالمؤمنین اولیاء. گفتهاند که: آن ساعت که این آیت فرو آمد، یاران همه در نماز بودند، قومی نماز تمام کرده بودند، قومی در رکوع بودند، قومی در سجود، و در میانه درویشی را دید که در مسجد طواف میکرد، و سؤال میکرد. رسول خدا او را بخود خواند، گفت: «هل اعطاک احد شیئا»؟
وگفت: این طریق خدا نخست نیاز بود پس خلوت پس اندوه پس بیداری و میان نماز پیشین و نماز دیگر پنجاه رکعت نماز ورد داشتی که خلق آسمان و زمین در آن برخی نبودی چون بیداری پدید آمد آن همه را قضا کردن حاجت آمد.
نزدیک نماز پیشین دو سوار رسید فراوی از آن سوری، از آن دیو سواران او، با اسب و ساز، و از معرکه برفته بودند، مردان کار، و سخت زود آمده .
و نماز پیشین آن معتمد دررسید- و او را احمد طشتدار گفتندی، از نزدیکان و خاصّگان سلطان مسعود- و در وقت حاجب بگتگین او را بقلعه فرستاد. تا نماز شام بماند و باز بزیر آمد. و پس از آن درست شد که پیغامهای نیکو بود از سلطان مسعود که «ما را مقرّر گشت آنچه رفته است و تدبیر هر کاری اینک بواجبی فرموده میآید.
ترسم از شام و عصر هجران است گر نخوانم نماز پیشین را