نم نمک
معنی کلمه نم نمک در فرهنگ معین
معنی کلمه نم نمک در فرهنگ فارسی
جملاتی از کاربرد کلمه نم نمک
ز جرم عشق نهان داشتن پشیمانم نمک چشیده و دزدیده ام نمکدان را
میوه باغ امیدم داغ حرمان است و بس یار دلسوزی که میبینم نمکدان است و بس
کس ننمود جرعهای کز جگرم گزک نخواست بینمکی نگفت کس کز سخنم نمک نخواست
در انجمن وصل، شکایت مزه دارد در دامن گل گریه شبنم نمکین است
نمک از لب مزن بر ریش جانم نمک مشکل توان زد بر سر ریش
ای از لب تو غنچه و شبنم نمک فروش لعل تو خنده کار و دو عالم نمک فروش
بر گل آب و رنگ و بر بلبل نمی بینم نمک از اسیران شور و از خوبان ملاحت برده اند
. . . جگر لاله ستان بود نمکسود تا شور جنونم نمک خوان جهان بود
اشک ما موج تبسمکدهٔ شوخی اوست شور شبنم نمکی از لب خندانگل است
که لب گشود ندانم که از حلاوت او به هرکجا که نظر میکنم نمکزارست