نقوش

معنی کلمه نقوش در لغت نامه دهخدا

نقوش. [ ن ُ ] ( ع اِ ) ج ِ نَقْش. رجوع به نَقْش شود.
نقوش. [ ن َ ] ( ع اِ ) قسمی از گلبن. ( ناظم الاطباء ).

معنی کلمه نقوش در فرهنگ معین

(نُ ) [ ع . ] (اِ. ) جِ نقش .

معنی کلمه نقوش در فرهنگ عمید

= نقش

معنی کلمه نقوش در فرهنگ فارسی

جمع نقش
( اسم ) جمع نقش .
قسمی از گلبن

معنی کلمه نقوش در ویکی واژه

جِ نقش.

جملاتی از کاربرد کلمه نقوش

روی هر ساعت بنقشی مینماید آن نگار مرد میباید که تا بشناسد او را در نقوش
بررسی باستان شناسان بر روی ۱۲ قلعه و گورستان قدیمی اردبیل که قدمت آن‌ها به دوره عصر آهن می‌رسد سبب کشف سفال‌هایی شد که بیانگر تداوم فرهنگی از عصر مفرغ جدید تا دوره اشکانی است. این سفال از لحاظ طرح و نقش بسیار شبیه به هم بوده که به سفال نوع اردبیل درتاریخ معروف شده‌است بر اساس آن می‌توان تداوم فرهنگی نقوش سبک اردبیل را نشان داد. چرا که سبک و فرم سفال‌ها در ملی دوران‌های مختلف تغییر چندانی نکرده‌است.
در آن نبشته خط استوا و محور قطب مدار مهر و نقوش زمین و گردش ماه
نقوش کثرت امواج ظاهر دریا حجاب وحدت باطن بس است دریا را
همه زندان جهان پر ز نگارست و نقوش همه محبوس نقوش و وثنات صوریم
به درد نوش خود فروش پیر میفروش را اگر موحدی بشو ز لوح دل نقوش را
بر نقوش جهان شود مفتون نرود او ز حبس تن بیرون
کوهه ی پیل افق تختی برواز زر نقوش جبهه شیر فلک لوحی برو از خون رقم
ظاهر قرآن چو شخص آدمیست که نقوشش ظاهر و جانش خفیست
در روی سطح تپه‌ای که این دو بنا و قبرستان تاریخی روستای مراء در آن قرار دارد، قطعات سفال‌هایی از انواع نخودی و قرمز با نقوش سفالهای دوره سلجوقیان، مغول، تیموری و دوره‌های بعد یافت شده است که این مطلب تأییدی است بر استفاده از این محل در دوران‌های یاد شده.
حجابی کانجمن ساز نقوش است مثال صیدگاه کالپوش است
زلوح دل نقوش غیر بزدای خطای دیگران بر ما ببخشای