نقش بر آب

معنی کلمه نقش بر آب در فرهنگ معین

( نقش بر آب ) ( ~. بَ ) [ ع - فا. ] (ص مر. ) هر کار بیهوده و بی حاصل .

معنی کلمه نقش بر آب در ویکی واژه

هر کار بیهوده و بی حاصل.

جملاتی از کاربرد کلمه نقش بر آب

جایی که بود عمر خضر نقش بر آبی صائب چو شرر درچه حساب است حیاتم؟
بی ثباتی به ره صدق و صواب چون گره بر نفس و نقش بر آب
گفتمش دوش ببین نقش‌ غم از چشم پرآبم گفت خاموش که این نقش بر آبست نپاید
زمانه نقش بر آب است و این ستوده وزیر ز عزم ثابت خود نقش بر حجر دارد
چو موجم نقش بر آب و چو گردم رخت بر صرصر ز دامن تا گریبان همچو سوسن چاک برخیزم
صبا بگوی به مانی که نوخطان ختا بیا به بین که چه نقش بر آب می‌سازند
نقش بر آب ارچه بی صورت بود اعجاز عشق نقش آن صورت مرا هرگز زچشم تر نرفت
چشمم همه بی تو موج خوناب زند بختم همه بی تو نقش بر آب زند
نقش بر آب است اساس هستی من چون حباب تکیه بر سیلاب اشک چشم تر باشد مرا
باصل تیره بود تربیت چو نقش بر آب ولی بلوح مصفا چو نفش بر حجر است