نقد کردن

معنی کلمه نقد کردن در لغت نامه دهخدا

نقد کردن. [ ن َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) متاعی را فروختن و بهایش را فی الحال پول نقد دریافت کردن. ضیاع و عقار و متاع یا چک و سفته ای را به پول نقد بدل کردن. || جدا کردن سره را از ناسره. ردی و جید درهم و دینار را تمیز دادن و از هم جدا کردن. || خوب و بد کلامی را آشکار ساختن.
- نقد کردن حال ؛ نیک و بد آن پرسیدن. ( لیلی و مجنون نظامی چ وحید دستگردی ).

معنی کلمه نقد کردن در فرهنگ معین

( ~. کَ دَ ) [ ع - فا. ] (مص م . ) ۱ - چک یا جنسی را به پول تبدیل کردن . ۲ - مطرح کردن ضعف و قوت یک اثر.

معنی کلمه نقد کردن در فرهنگ فارسی

۱ - مالی را تبدیل به پول نقد و رایج کردن:سید گفت : ... ترا اینجا چندان مقام باشد که این زر را وزن و نقد بکنند . ۲- انتقاد کردن اثری علمی یا ادبی: فیلسوف اعظم ارسطا طالیس این نقد را ( طب را ) بقسطاس منطق بسخت و بمحک حدود نقد کرد و بمکیال قیاس پیمود ..

جملاتی از کاربرد کلمه نقد کردن

دوربینان جهان خرده جان پیش از مرگ نقد کردند و به آن غنچه دهن بخشیدند
سخن شناسی کز بیم نقد کردن او شودزبان سخنگوی، گنگ و یافه درای