نقاشی کردن

معنی کلمه نقاشی کردن در لغت نامه دهخدا

نقاشی کردن. [ ن َق ْ قا ک َ دَ ]( مص مرکب ) صورت کشیدن. رسم کردن. ترسیم کردن. تصویرچیزی یا کسی را کشیدن. || در و دیوار ساختمان را رنگ آمیزی کردن. رنگ کردن. رنگ و روغن زدن.

معنی کلمه نقاشی کردن در فرهنگ فارسی

صورت کشیدن . رسم کردن . ترسیم کردن . تصویر چیزی یا کسی را کشیدن . یا در و دیوار ساختمان را رنگ آمیزی کردن . رنگ کردن . رنگ و روغن زدن .

جملاتی از کاربرد کلمه نقاشی کردن

دانش و هنر پیشرفت‌های عظیمی در ایتالیای سدهٔ ۱۵ (میلادی) و سده ۱۶ (میلادی) به وجود آورد. این احیای فرهنگی به رنسانس (یعنی «نوزایی») مشهور شده است. دانشمندان، شعرا و فیلسوفانی ظهور کردند که با الهام از میراث اصیل روم و یونان باستان، با دیدگاهی تازه‌تر به جهان می‌نگریستند. نقاش‌ها به مطالعهٔ آناتومی (علم تشریح) پرداختند و اعضای بدن انسان را به شیوه‌ای واقع‌گرایانه نقاشی کردند. فرمانروایان ساختمان‌ها و آثار بزرگ هنری را سفارش دادند. این عقاید تازه به‌زودی در سراسر اروپا گسترش یافت.
تماس او با خانواده سلطنتی مجبورش کرد در جریان انقلاب فرانسه از آن کشور بگریزد. در ۱۲ سال بعد او به نقاشی کردن پرتره چهره‌های بزرگ اروپا ادامه داد. قبل از بازگشت به فرانسه ۶ سال در دربار کاترین کبیر در سن پترزبورگ زندگی کرد. او زندگی طولانی و خوشبختی داشت و در سن ۸۶ سالگی درگذشت.