معنی کلمه نقابت در لغت نامه دهخدا
- نقابت سادات یا نقابت علویان ؛ ریاست ومهتری بر سادات علوی.
|| ستودگی. ( غیاث اللغات ).
نقابة. [ ن َ ب َ ] ( ع مص ) نقیب گردیدن سپس آنکه نبود . ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). نقیب شدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). نقیب شدن بر قوم. ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ). || ستودن. ( از غیاث اللغات ) ( آنندراج ).
نقابة. [ ن ِ ب َ ] ( ع اِمص ) مهتری. نقیبی. ( ناظم الاطباء ). رجوع به نقابت و نَقابَة شود. || ( مص ) نقیبی کردن بر قوم. ( از منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( تاج المصادر بیهقی ). نقیبی و مهتری کردن. ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || سالار شدن. ( ترجمان علامه جرجانی ص 101 ). || رفتن . ( از منتهی الارب ). رفتن در زمین. ( آنندراج ). || بحث کردن از اخبار و کاویدن یا خبر دادن . || درپی کردن : نقب الخف ؛ درپی کرد آن را. ( منتهی الارب ). || خواری و بدبختی رسیدن کسی را . ( از منتهی الارب ).