نقاء

معنی کلمه نقاء در لغت نامه دهخدا

نقاء. [ ن َ ] ( ع اِمص ) پاکیزگی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( دهار ) : اما حسن طویت و نقاء سریرت سلطان سنجر در متابعت و تقویت دین حنفی و شریعت محمدی و تعظم امور... ( جهانگشای جوینی ).
لیک قسم متقی ز این تون صفاست
زآنکه در گرمابه است و در نقاست.مولوی.|| ( ص ) پاکیزه. || ( مص ) پاکیزه گردیدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج )( ناظم الاطباء ). نظیف شدن. ( از متن اللغة ). نظیف و نیکو و پاکیزه شدن. ( از اقرب الموارد ). پاک شدن. ( زوزنی ). نِقاوَة. نقائة. نقایة. نُقاوَة. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( متن اللغة ) ( اقرب الموارد ). || دیدار کردن کسی را. ( از منتهی الارب ): نقیه نقاء، لغة فی لقیه. ( منتهی الارب ) ( اقرب 0الموارد ). رجوع به لقاء شود.
نقاء. [ ن ُ ] ( ع اِ ) ج ِ نقاوة. رجوع به نقاوة شود. || ج ِ نقایة. رجوع به نُقایَة شود.
نقاء. [ ن ِ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ نقی. رجوع به نَقی شود.

معنی کلمه نقاء در فرهنگ معین

(نَ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) پاکیزه بودن . ۲ - (اِمص . ) پاکیزگی .

معنی کلمه نقاء در ویکی واژه

پاکیزه بودن.
پاکیزگی.

جملاتی از کاربرد کلمه نقاء

دع ذاوقد سدته نفسی قبلکم فخشیت عن وصلة العنقاء
عنقاء قاف حق افتاد از هفتم طبق در لجۀ خون شفق نجمُ هوی، بدرُ أفل
تا شد همای سدره نشین در کمند غم عنقاء قاف شد ز الم دردمند غم
جوانا بهمت تو عنقاء قافی برفعت همای بلند آشیانی
بسملی در خون طپید از جور جبار عنید یا که عنقاء ازل خون دل از منقار ریخت
ریخت زین حادثه بال و پر عنقاء قدم طائر عیسی دم
بر بسته دست تقدیر بیمار را بزنجیر عنقاء قاف و نخجیر هرگز کسی شنیده
نماند از تیزی چنگال کرکس ز عنقاء حقیقت پر و بالی
پنجه زد بر رخ عنقاء قدم زاغ سیاه عالمی گشت تباه
دریغا که عنقاء قاف قدم را خدنگ مخالف ببال و پر آمد