نفقات

معنی کلمه نفقات در لغت نامه دهخدا

نفقات. [ ن َ ف َ ] ( ع اِ ) ج ِ نفقة. رجوع به نفقة و نفقه شود.
- نفقات دادن ؛ : امیر فرمود تا ایشان را نفقات دادند و رها کردند. ( تاریخ بیهقی ص 581 ).
- نفقات کردن ؛ خرج کردن. هزینه کردن. صرف کردن : بهر درمی که علی عیسی فرستاد پنجاه درم نفقات بایدکرد یا زیاده تا آن فتنه بنشیند. ( تاریخ بیهقی ص 426 ). این کوشک به چهار سال برآمد و بیرون از حد نفقات کرد. ( تاریخ بیهقی ص 508 ).

معنی کلمه نفقات در فرهنگ معین

(نَ فَ ) [ ع . ] (اِ. ) جِ نفقه .

معنی کلمه نفقات در فرهنگ عمید

= نفقه

معنی کلمه نفقات در فرهنگ فارسی

جمع نفقه
( اسم ) جمع نفقه : گفت : ...از بهر آن می خرم که نفقاتی بحاصل آورم .

معنی کلمه نفقات در ویکی واژه

جِ نفقه.

جملاتی از کاربرد کلمه نفقات

شوهرت چون برفت زی عرفات هیچ بگذاشت مر ترا نفقات
مفت زن و زن بمزد گشت و فرو جست از نفقات نهار و لیل زن خویش
شیخ الاسلام گفت: که بوعامر گوید شاگرد ممشاد: که روزی پیش ممشاد نشسته بودیم. جوانمردی از در خانه درآمد بمیزبانی اجابت خواست. شیخ گفت: توانی این صوفیان بخانه بری، و بازار و بازار در میان نه؟ شیخ بهانه جست اجابت نداد. چون بیرون شد، اصحابنا گفت که شیخ این چنین نکردید این چه بود؟ شیخ گفت: او ازین جوانمردان بوده، دنیا بدست وی آمد،آن از دست وی بشد، اکنون می‌آید و چیزی نفقات می‌کند، می‌باید او را که سرمایهٔ خویش باز یابد، تا مهر آن از دل بیرون نکند این باز نیابد.
پس رسول این حدها و قصاصها بفرمان خدای بفرمود تا مردم را بازداشت باشد از بی فرمانی و فساد، بجمله هر کاری که آن بظاهر زشت است و مران را بباطن مرادی و مقصودی نیکوست آن زشت است آن کار نزدیک عقل نکوهیده است، مثال این چنین است که اگر مردی را فرزندی دزد و مردم کش و بدکردار باشد و آنمرد فرزند خویش را بکشد فرزند کشتن بظاهر کاری زشت است سوی عقل و لکن چون غرض آن کس بکشتن فرزند خویش صلاح بسیار مردم باشد چون صلاح پدرش و صلاح دیگر فرزندان و همسایگان و جز آن او ازین همه مردمان بازداشته شود، کشتن فرزند بدین روی سوی عقل سخت نیکوست. و بعکس این اگر کسی مر دزدی را و مفسدی را نفقات و ستور و سلاح دهد بظاهر این نیکویی کردن نیکوست ولکن چون بدانی کز بهر آن همی دهد تا براه مردمان شود و مال مردمان بستاند و بی گناهان را بکشد بدین مقصود زشت آن نیکویی سوی عقل سخت زشت باشد، همچنین عفو کردن نیکوست ولکن اگر امیری مر دزدی مردم کشی را که اندرو هیچ مصلحت نباشد عفو کند تا او دیگر باره مردم کشد و راه زند بیشتر از آن که کرده بود آن عفو سوی عقل سخت زشت باشد، بسبب زشتی آن غرض. پس درست کردیم که زشت داشتن و نیکو داشتن عقل مر کارها را بمقدار مقصودهاست که اندر آن کارها باشد. و غرض کارهای رسولان خدای تعالی همه بغایت نیکوست از آنچ فراز آمده صلاح و خیر و دور کننده فساد و شر کارهای ایشان علیهم السلام است، و همه پسندیده عقل کل است و پسندیده باری سبحانه است، اما تقصیر کردن اندر عبادت از نماز و روزه و دیگر فرائض چون طاعت ولی، زمانه و جز آن همه تقصیر است اندر شکل آفریدگار و تقصیر شکل آفریدگار ناسپاسی است، و ناسپاسی بعقل زشت است، و هر که ناسپاس است مخالف عقل است و از خدای تعالی مستوجب عذاب است.
ان یقبل منهم بیا قرائت حمزة و کسایی است و باین قرائت نفقات بمعنی انفاق است.
و اما داماد نیکو روی گزین و دختر به مرد زشت‌رو‌ی مده، که دختر دل بر شوی زشت‌روی ننهد، ترا و شوهر را بدنامی آید، باید که داماد خوب‌روی و پاک دین و با صلاح و با کدخدایی بود، نفقات دختر خویش دانی که از کجا و از چه حاصل می‌کند؛ اما باید که داماد تو از تو فروتر بود، هم به نعمت و هم به حشمت، تا وی به تو فخر کند و نه تو به وی، تا دختر در راحت زید. چون چنین است اندکی گفتم، از وی بیشتر چیزی طلب مکن، دختر فروش مباش، که داماد خود مروت خویش بنگذارد و مردمی به جایی می‌رود، تو آنچه داری بذل کن و دختر در گردن وی بند و برهان خود را ازین محنت عظیم و دوست را همین پند ده، و الله اعلم.
نفقات تو اگر چند نه در حکم منی نکنم زانکه بر اینست مرا عادت و خو
پس هردو بازگشتند. ابویوسف از وکیل خرج او پرسید: نفقات داود چند مانده است؟
این مرد بی‌گنه است، و خدای، عزّوجلّ، بندگان را نگاه تواند داشت، و نباید گذاشت که بدو قصدی باشد. و وی را بتو سپردیم، اندیشه کار او بدار. گفت: خداوند بر چه جمله فرماید؟ گفت: ده اشتر بگوی تا راست کنند و محمل‌ و کژاوه‌ها و سه استر، و بسیار جامه پوشیدنی غازی را و هم کنیزکان را، و سه مطبخی و هزار دینار و بیست هزار درم نفقات را. و بگوی تا ببو علی کوتوال‌ نامه نویسند و توقیعی‌ تا وی را با این قوم بر قلعه جایی نیکو بسازند و غازی را با ایشان آنجا بنشانند، امّا با بند، که شرط بازداشتن این است احتیاط را. و سه غلام هندو باید خرید از بهر خدمت او را و حوائج کشیدن را . و چون این همه راست شد، پوشیده چنانکه بجای نیارند، نیم شبی ایشان را گسیل باید کرد با سیصد سوار هندو و دویست پیاده هم هندو و پیشروی.