نفص

معنی کلمه نفص در لغت نامه دهخدا

نفص. [ ن َ ] ( ع مص ) شتاب گفتن سخن را. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). کلمه را سریع و تند ادا کردن : نفص بالکلمة؛ اتاها سریعاً. ( از اقرب الموارد )؛ اتی بها سریعاً. ( از متن اللغة ). || دفع کردن چیزی را. ( از اقرب الموارد ).
نفص. [ ن ُ ف َ ] ( ع اِ ) ج ِ نفصة. رجوع به نُفصَة شود.

معنی کلمه نفص در فرهنگ فارسی

جمع نفصه است

جملاتی از کاربرد کلمه نفص

شکا الی اللَّه و لم یشک من اللَّه، فمن شکا الی اللَّه وصل من شکا من اللَّه انفصل. یعقوب گفت درد خود هم بدو بردارم، و از و بکس ننالم، که من می‌دانم که وی جلّ جلاله دردها را شافی است و مهمّها را کافی، و وعده‌ها را وافی، آن گه زبان تضرّع بگشاد گفت: الهی بهر صفت که هستم بر خواست تو موقوفم، بهر نام که خوانند مرا ببندگی تو معروفم:
اما در قسم اول گویند: چون نسبت این شخص با این کرامت یا با این مال مانند نسبت کسی است که در مثل رتبت او بود با کرامتی و مالی مانند قسط او، پس این کرامت و این مال حق اوست و او را مسلم باید داشت، و اگر زیادت و نقصانی بود تلافی فرمود، و این نسبت شبیه است به منفصله.
یک نشانده اند مردم از آن دل کشد بدل مردن در انفصال بود جان در اتصال
قُلْ لَوْ أَنَّ عِنْدِی ای بیدی، ما تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ من العذاب لَقُضِیَ الْأَمْرُ بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ و انفصل ما بیننا بتعجیل العقوبة. میگوید: اگر بدست من بودی آن رستاخیز که بآن می‌شتابید، و آن عذاب که می‌خواهید، بسر شما آوردمی، تا شما را بآن هلاک کردمی، تا این مطالبت یکدیگر میان ما بریده گشتی، از ما مطالبت شما باخلاص عبادت، و از شما مطالبت ما بتعجیل عقوبت. وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِالظَّالِمِینَ ای هو أعلم بوقت عقوبتهم، فیؤخرهم الی وقته و أنا لا اعلم ذلک.
وان خلت عنه انفصالالنا فما فی الحقیقة الا الوصال