نفس کشیدن

معنی کلمه نفس کشیدن در لغت نامه دهخدا

نفس کشیدن. [ ن َ ف َ ک َ / ک ِ دَ ] ( مص مرکب ) تنفس کردن. ( ناظم الاطباء ). دم زدن. ( یادداشت مؤلف ) :
اگر چه خانه آئینه ست روی زمین
نفس کشیدن ما هیچکس نمی بیند.صائب ( آنندراج ).- امثال :
نمرده نفس کشیدن از یادش رفته است .
|| اعتراض کردن. لب به شکوه و شکایت و انتقاد گشودن. جیک زدن. لب از لب برداشتن. لب گشودن : کسی جرأت نفس کشیدن ندارد؛ کسی را یارای اعتراض و شکایت نیست.

معنی کلمه نفس کشیدن در فرهنگ فارسی

( مصدر ) دم زدن تنفس کردن : حباب وار مبادا نفس کشی بیجا چه خانه ها که بیک دم زدن خراب نشد . ( نعمت خان عالی ) یا نفس کشیدن از یاد کسی رفتن .مردن مرده بودن : خود او در تخت خواب افتاده نفس کشیدن از یادش رفته بود .

معنی کلمه نفس کشیدن در ویکی واژه

respirare

جملاتی از کاربرد کلمه نفس کشیدن

مرا چو صبح به دست دعا نگه دارید که روشن است جهان از نفس کشیدن من
درین محیط چو غواص هر که محرم شد نفس کشیدن خود قال وقیل می داند
فضای چرخ مقام نفس کشیدن نیست مسوز شمع در آن خانه ای که روزن نیست
چگونه آه کشم، کآنچنان گرفتارم به دست غم که مجال نفس کشیدن نیست
فضای چرخ مقام نفس کشیدن نیست نفس کجاست که بر بام این حصار روم
طلسم هستی خود هر که نشکند چو حباب نمی رسد به مقام نفس کشیدن دل
مطرب مده به زاهد راه نفس کشیدن اردی بهشتِ ما را آذار می نماید
چهارم آنکه نه محبتی به مال داشته باشد، نه کراهتی از آن، نه از مال داشتن شاد باشد و نه اگر مالی بیابد از آن اعراض کند، بلکه وجود و عدم مال نزد او مساوی باشد و به غنا و فقر هر دو راضی باشد نه از غنا روگردان باشد و نه از فقر و احتیاج خائف و ترسان نه اگر مال بیابد مشغول هوا و هوس شود و نه اگر نیابد پریشان خاطر گردد و شکایت کند و چنین شخصی اگر مال همه دنیا را داشته باشد از برای او ضرر ندارد و مال در پیش او مثل هوا خواهد بود، که بام و فضای خانه او را فراگرفته و به او ضرر نمی رساند و نه از آن شاد نه از آن کراهت دارد بلکه به قدر ضرورت نفس کشیدن از آن منتفع می گردد و به احدی در آن بخل نمی ورزد و خود و غیر خود را در آن مساوی می بیند و چنین شخصی را فقیر مستغنی راضی، یا فقیر عارف باید نامند و مرتبه این شخص، از مرتبه زاهد بالاتر است و زاهد از ابرار است ولی چنین شخصی از مقربین است، زیرا که زاهد از دنیا کراهت دارد، پس دل او مشغول کراهت دنیاست همچنان که دل حریص، مشغول محبت آن است و هر چه دل را مشغول کند حجابی است میان بنده و خدا و لیکن دل مشغول به بغض دنیا بهتر است از دل مشغول به حب آن و دوم مثل کسی است که برخلاف راه مقصود برود و از مقصود غافل باشد و اول چون کسی است که راه مقصود را طی کند، و لیکن از مقصود غافل شود و از برای این حالت منتظره، به غیر از زوال غفلت نیست به خلاف اول که اگر غفلت او زایل شود باید مدتها از آن راهی که رفته برگردد تا به راه مقصود افتد.
نفس رسید به پایان و در قلمرو خاک نیافتیم فضای نفس کشیدن دل
عنان نفس کشیدن جهاد مردان است نفس شمرده زدن ذکر اهل عرفان است