نعلین

معنی کلمه نعلین در لغت نامه دهخدا

نعلین. [ ن َ ل َ ] ( ع اِ ) تثنیه نعل است ، به معنی جفتی کفش. ( یادداشت مؤلف ). || یک جفت کفش چوبین. ( ناظم الاطباء ).
- نعلین چوبین ؛ آنچه مثل کفش از چوب ساخته به وقت استنجا و وضو در پاکنند. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ).
|| کفش از چرم زرد که ارباب عمایم داشتندی. قسمی کفش علما و طلاب که پشت پاشنه نداشت ، به رنگ زرد، نوک آن کمی برگشته و بی پاشنه. مقابل صاغری. ( یادداشت مؤلف ) :
و از این ناحیت پوست و چرم و ابانکها سرخ و نعلین و خرما و پانیذ خیزد. ( حدود العالم ). و از کنبایه نعلین خیزد که به همه جهان ببرند. ( حدود العالم ). و از بصره نعلین خیزد و فوطه های نیک. ( حدود العالم ).
دو گوشش بود مانند دو نعلین
دهانش چون شکیشی پر ز سرگین.منجیک.پرستارنعلین زرین بدست
به پای ایستاده سر افکنده پست.فردوسی.طبق های زرین پر از مشک و عود
دو نعلین زرین و جفتی عمود.فردوسی.یکی تخت سیمین فرستاد نیز
دو نعلین زرین و هرگونه چیز.فردوسی.که شود سخت زود دیو لعین
زیر نعلین بوتراب تراب.ناصرخسرو.نعلین و ردای تو دام دین است
نزدیک من آن نعل یا ردا نیست.ناصرخسرو.پس نعلین برداشت وآن خادم را نعلینی چند بر گردن زد. ( نوروزنامه ).
طیلسان موسی و نعلین هارونت چه سود
چون به زیر یک ردا فرعون داری صدهزار.سنایی.موسی استاده و گم کرده ز دهشت نعلین
ارنی گفتنش از نور تجلی شنوند.خاقانی.به جست و جوی او بر بام افلاک
دریده وهم را نعلین ادراک.نظامی.خاک نعلین تو ای دوست نمی یارم شد
تا بر آن دامن عصمت ننشیند گردم.سعدی.جان به زیر قدمت خاک توان کرد ولی
گرد بر گوشه نعلین تو نتوان دیدن.سعدی.آن شنیدی که صوفئی می کوفت
زیر نعلین خویش میخی چند.سعدی.غیر نعلین و گیوه و موزه
غیرمسحی و کفش و پای اوزار.نظام قاری.
نعلین. [ ن َ ل َ ] ( اِخ ) نام یکی از دهستانهای هفتگانه بخش سردشت شهرستان مهاباد است. دهستان نعلین از 17 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده است و جمعیت آن در حدود 2510 تن است. قراء مهم این دهستان عبارت است از: سرپونکان ، نبی آباد، موسی آلان ، گرور. مرکز دهستان قریه قلعه تاسیان است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).

معنی کلمه نعلین در فرهنگ معین

(نَ لَ یا لِ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - تثنیة نعل . ۲ - یک جفت کفش . ۳ - نوعی کفش بدون پاشنه و با رویة کوتاه و نوک برگشته .

معنی کلمه نعلین در فرهنگ عمید

۱. نوعی کفش بی پاشنه با رویۀ کوتاه که بیشتر روحانیان به پا می کنند.
۲. [قدیمی] کفش.

معنی کلمه نعلین در فرهنگ فارسی

نام یکی از دهستان های هفتگانه بخش سردشت شهرستان مهاباد استان چهارم. این دهستان از ۱۷ آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده که در حدود ۲۵۱٠ تن سکنه دارد.
تثنیه نعل، یک جفت کفش ، نوعی کفش بارویه کوتاه
( اسم ) کفش چوبی و بی عقب : جشن فرخنده فروردین است روز بازار گل و نسرین است ... بط چینی که ستادست در او چون پیاده است که با نعلین است . ( ابو الفرج رونی تاریخ ادبیات دکتر صفا ج ۲ ص ۴۷۳ )
نام یکی از دهستانهای هفتگان. بخش سردشت شهرستان مهاباد است . دهستان نعلین از ۱۷ آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده است . قرائ مهم این دهستان عبارتست از : سرپونکان - نبی آباد - موسی آلان - گروه مرکز دهستان قری. قلعه تاسیان است .

معنی کلمه نعلین در دانشنامه آزاد فارسی

نَعْلِین
نوعی پاپوش چرمی، پشت باز و بدون پاشنه. این پاافزار را بیشتر روحانیان می پوشند. نعلین عموماً قهوه ای یا زرد رنگ است و گاهی نوک آن به سمت بالا برمی گردد. در اوایل قرن ۱۴، زنان نعلین قرمز با پنجه هایی شبیه منقار پرندگان می پوشیدند که نوک آن به بالا برمی گشت. گاهی نیز قطعه ای آهن به شکل نعل اسب، زیر پاشنۀ نعلین ها کوبیده می شد.

معنی کلمه نعلین در ویکی واژه

تثنیة نعل.
یک جفت کفش.
نوعی کفش بدون پاشنه و با رویة کوتاه و نوک برگشته.

جملاتی از کاربرد کلمه نعلین

طیلسان موسی و نعلین هارونت چه سود چون بزیر یک ردا فرعون داری صد هزار!
یکی گوید بکوفه اندر مسجد اشعث نماز کردم نماز بامداد و بطلب غریمی شده بودم چون از نماز سلام دادم اندر پیش هرکسی تایی حُلّه و جفتی نعلین بنهادند پیش من نیز همچنان بنهادند گفتم چیست این گفتند اشعث از مکّه باز آمده است و این اهل مسجد او راست گفتم من بسبب غریمی آمده ام، از اهل وظیفت او نیستم گفتند این آنراست که آنجا حاضر است.
بر آستانه چو نعلین مانده قالب‌ها
کمال آن خاک نعلین ار کنی تاج ز درویشی بشاهی سر برآری
آلاوان، روستایی در دهستان گورک نعلین بخش مرکزی شهرستان میرآباد در استان آذربایجان غربی ایران است.
این قاعده در فرق میان حلال و حرام نگاه باید داشت چون این نگاه داشت، اگر حرامی خورده آید که وی نداند، بدان ماخوذ نبود، همچنان که نماز به آنجا که نجاست است روا نبود، ولیکن اگر نجاستی باشد که وی نداند بدان ماخوذ نبود تا اگر پس آن بداند، بر یک قول قضای نماز واجب نشود که رسول (ص) در میان نماز نعلین بیرون کرد و نماز از سرآغاز نکرد و گفت، «جبرئیل مرا خبر داد که آلوده است.»
کِتابٌ أُنْزِلَ إِلَیْکَ عهد خصصت به من بین الانبیاء انک خاتم الرسل، و عهدک خاتم العهود، تشرح به صدرا، و تقرّ به عینا. یا محمد! چشم روشن دار، و دل شاد و جان خرّم، که از میان پیغامبران گوی سبق تو بردی، و دولت مواصلت در عین مشاهدت تو یافتی. پیغامبران همه بر خبراند، و تو باعیان. شراک نعلین تو آمد تاج همگان.
معراج رسول و قاب قوسین ببین پس موسی و نور و خلع نعلین ببین
کجاست گوشه آسوده ای که چون نعلین خیال پوچ دو عالم برون درماند
آن یکی از دیده کردی خدمت نعلین تو وان دگر از مژه رفتی بی‌تکلف جای تو
هر که او دنیای دون راترک کرد گرد نعلینش شرف بر جمله مرد