معنی کلمه نفام در لغت نامه دهخدا
بخیزد یکی تیره گرد از میان
که روی اندر آن گرد گردد نفام.دقیقی.جهود را چه نکوهی که تو به سوی جهود
بسی نفامتری زآنکه سوی تست جهود.ناصرخسرو.و آن عارض چون حریر چینی
گشته ست نفام و زرد و پرچین.ناصرخسرو.آنکه به نور پدر و جد او
نور گرفته ست جهان نفام.ناصرخسرو.