نفاست

معنی کلمه نفاست در لغت نامه دهخدا

نفاست. [ ن َ س َ ] ( ع اِمص ) خوبی. پسندیدگی. ( غیاث اللغات ) ( ناظم الاطباء ). گرانبهائی. عزیزی. لطافت. ( ناظم الاطباء ). || ( مص ) زچه شدن زن. ( غیاث اللغات ). رجوع به نفاس و نفاسة شود. || حسد و بخیلی کردن. ( غیاث اللغات ). نفاسة. رجوع به نفاسة و نَفَس شود.
نفاسة. [ ن َ س َ ] ( ع مص ) دریغ داشتن بر کسی چیزی را و اهلی نشمردن او را جهت آن چیز. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ). || بخیلی کردن به چیزی. ( از تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) ( از غیاث اللغات ). بخیلی کردن به چیزی از عزیزی. ( آنندراج ). رجوع به نَفَس و نفاسیة شود. || حسد کردن بر چیزی. ( زوزنی ). حسد بردن. ( از آنندراج ). حسد کردن. ( از غیاث اللغات ). رجوع به نَفَس شود.

معنی کلمه نفاست در فرهنگ معین

(نَ سَ ) [ ع . نفاسة ] (مص ل . ) ۱ - خوبی ، لطافت . ۲ - گران مایه بودن ، گران بها شدن .

معنی کلمه نفاست در فرهنگ عمید

۱. نفیس بودن، گران مایه شدن.
۲. خوبی، پسندیدگی، گران مایگی.

معنی کلمه نفاست در فرهنگ فارسی

نفیس بودن، گرانمایه بودن، خوبی، پسندیدگی
۱ - ( مصدر ) مرغوب بودن نفیس بودن . ۲ - ( اسم ) مرغوبیت گرانمایگی .

معنی کلمه نفاست در ویکی واژه

نفاسة
خوبی، لطافت.
گران مایه بودن، گران بها شدن.

جملاتی از کاربرد کلمه نفاست

جهان معنی روشن شود چو بدرخشد ز صبح صادق انفاست آفتاب سخن
لگن نفاست جوهر نمود و کرد ابا ز خانه ای که ز سنگ اندر او بود هاون
خوش است عالم از انفاست ای صبا گویی گشاده ای گره از جعد عنبرین کسی
جامی بکش تا جم شوی، با اهل دل محرم شوی خضر مسیحا دم شوی، انفاست انسان پرورد
هزاران پیر دیدم نوجوان از لطف انفاست روا باشد که گویم مرشد پیر و جوان هستی
اگر بلطف بگویی نسیم انفاست چو باد روح فزا بوی گلستان دارد
اگر بباغ در آیی نسیم انفاست زبان برگ تحرک کند بگویایی
دم عیسی به انفاست چه ماند که زین حاصل حیات جاودانی‌ست
ترحم چون فرستی بر روانم ز انفاست شود آسوده جانم
ز بس نفاست ذاتی که خلق کاشان راست من از صفات زبون ننگ شهر ایشانم