نعوذ
معنی کلمه نعوذ در فرهنگ فارسی
معنی کلمه نعوذ در ویکی واژه
جملاتی از کاربرد کلمه نعوذ
نخورده باده دو چشمت بود چنین بدمست نعوذ بالله اگر مستش از شراب کنی
آتش فتاد در من، هان روشنایی از من از من نعوذ بالله، دودی اگر برآید
و گفت: روزگاری در آید که زندگانی دروخوش نباشد هیچ مؤمن را مگر خویشتن را بر فتراک منافعی نبینند نعوذبالله من شر ذلک.
چنین که من ز تو خود را نمودهام بیزار نعوذبالله اگر افتدم به تو سرو کار
کسی به جایِ تو باشد مرا چه می گویم نعوذبالله اگر هرگز این روا دارم
درون پرده رخ او هزار سینه بسوخت نعوذ بالله از آن آتشی که پنهان است
گر فرستی تویی فریدونم ورنه روزی نعوذبالله من
نعوذبالله استغفرالله این نسبت جماعتی را ای خواجه در گداز آورد
نعوذ بالله اگر روزگار دونپرور نهد به دوش تو یک روز رایت اجلال
ز تیغ طعنه به یک بار نیم کشته شدم نعوذ بالله! اگر طعن من دوباره کنند
«قربانت شویم، دویست سیصد هزار خلق که در تبریز است، چهار دانگ آن همه سنیاند و از زمان حضرات تا حال این خطبه را کسی در تبریز برملا نخوانده و میترسیم مردم بگویند که پادشاه شیعه نمیخواهیم و نعوذ باالله اگر رعیت برگردند چه تدارک در این باب توان کرد؟ پادشاه فرمودند: خدای عالم و حضرات ائمهٔ معصومین همراه مناند و من از هیچکس باک ندارم. بهتوفیق الله تعالی، اگر رعیت حرفی بگوید شمشیر میکشم و یک کس زنده نمیگذارم!»