معنی کلمه نعمان در لغت نامه دهخدا
- لاله نعمان . رجوع به لاله شود :
شکفته لاله نعمان به سان خوب رخساران
به مشک اندرزده دلها به خون اندرزده سرها.منوچهری.به فعل بنده یزدان نه ای به نامی تو
خدای را تو چنانی که لاله نعمان را.ناصرخسرو.
نعمان. [ ن ُ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان مرکزی بخش فریمان شهرستان مشهد، در 11هزارگزی شمال غربی فریمان در جلگه معتدل هوائی واقع است و 1099 تن سکنه دارد. آبش از قنات تأمین می شود. محصولش غلات و شغل اهالی زراعت است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 421 ).
نعمان. [ ن ُ ] ( اِخ ) ابن ابراهیم بن اشتر نخعی از اشراف و شجاعان عرب است ، در عراق با یزیدبن مهلب بر بنی مروان خروج کرد و به همراهی او جنگید. چون یزید کشته شد و لشکر او پراکنده شدند، نعمان به مفضل بن مهلب پیوست و در نبردی که با مدرک بن ضب الکلبی کردند، به سال 102 هَ. ق. به قتل رسید. ( از الاعلام زرکلی ج 9 ص 3 ). رجوع به الکامل ابن اثیر، ذیل حوادث سال 102 شود.
نعمان. [ ن ُ ] ( اِخ ) ابن ابراهیم خلیل زرنوجی ، ملقب به تاج الدین ، از ادبای قرن هفتم هجری قمری بخارا است. او راست : الموضح در شرح مقامات حریری. وی به سال 640 هَ. ق. درگذشت. ( از الاعلام زرکلی ج 9 ص 3 ). رجوع به الجواهر المضیئة ج 2 ص 201 و 312 شود.
نعمان. [ ن ُ ] ( اِخ ) ابن اسودبن منذربن امروءالقیس بن عمرو اللخمی ، معروف به نعمان ثانی ، از ملوک عهد جاهلیت عراق است. پس از وفات عمش منذر ثانی بن منذر - در حدود سنه 500 م. - به حکمرانی رسید و 4 سال حکومت کرد، و به فرمان قباد اول [ ساسانی ] پادشاه ایران مأمور فتح شهر «رها» شد و با سپاهی از اعراب بدان صوب عزیمت کرد و در حالی که شهررها را در محاصره داشت در حوالی سال 123 هَ. ق. قبل از هجرت درگذشت. ( از الاعلام زرکلی ج 9 ص 3 ) ( تاریخ پادشاهان و پیامبران ص 106 ). رجوع به العرب قبل الاسلام ص 206 و ابن خلدون ج 2 ص 265 و المحبر ص 359 شود.
نعمان. [ ن ُ ] ( اِخ ) ابن امرؤالقیس بن عمرو اللخمی ، معروف به نعمان السائح ، و نعمان اعور سائح ، از ملوک حیره است. وی بعد از مرگ پدرش در حوالی سنه 403 م. به جای او از طرف شهریار ایران به پادشاهی حیره رسید و 30 سال در آن سامان با قدرت و شجاعت حکمرانی کرد، از این مدت 15 سال و 8 ماه با شاهنشاهی یزدگرد بهرام و 14 سال و 4 ماه با سلطنت بهرام گور مطابق است. وی چندین بار به اشارت و فرمان شاهنشاه ایران با شورشیان شام مصاف داد و آنان را با کمک سپاهیانی که شهریار ایران به یاریش فرستاده بود منکوب کرد، وی شجاع نام آور هوشمندی بود و کسی از ملوک حیره در وفور مال و خدم و حشم به پایه او نرسید. دو کاخ معروف خورنق و سدیر از بناهای اوست و به همین مناسبت او را رب الخورنق و السدیر نامیده اند. به روایت حمزه اصفهانی وی پس از سی سال حکومت بر اثر حادثه ای متوجه بی اعتباری دنیا شد و پادشاهی را رها نمود.و متفکروار به گردش در بلاد پرداخت ، و پس از آن کسی از وی خبری نیافت. ( از تاریخ پادشاهان و پیامبران صص 104 - 105 ) ( الاعلام زرکلی ج 9 ص 3 ). رجوع به ابن خلدون ج 2 ص 263 و المحبر ص 358 و العرب قبل الاسلام ، جرجی زیدان ص 204 و مروج الذهب چ پاریس ج 3 ص 199 و معجم البلدان ج 3 ص 483 و الاغانی چ ساسی ج 2 ص 33 شود.