معنی کلمه نعایم در لغت نامه دهخدا
چون زبانی اندر آتش چون سلحفاة اندر آب
چون نعایم در بیابان چون بهایم در قرن.منوچهری.هم زحل رنگم چو آهن هم ز آتش حامله
وز حریصی چون نعایم آهن و آتش خورم.خاقانی.رجوع به نعائم شود. || ( اِخ ) منزل بیستم از منازل قمر. نعام. نعائم. رجوع به نعائم شود :
نعایم پیش او چون چار خاطب
به پیش چار خاطب چار مؤذن.منوچهری.با صادر و وارد نعایم
بلده دوسه دست کرده قایم.نظامی.