نظم اجتماعی
معنی کلمه نظم اجتماعی در دانشنامه عمومی
توماس هابز به عنوان نخستین کسی شناخته می شود که به وضوح مسئله را صورت بندی و برای پاسخ به آن مفهوم قرارداد اجتماعی را وضع نمود. نظریه پردازان اجتماعی ( مانند کارل مارکس، امیل دورکیم، تالکوت پارسونز و یورگن هابرماس ) توضیحات متفاوتی برای نظم اجتماعی ارائه کرده اند تا بگویند شمول و مبنای واقعی آن چیست.
• برای مارکس، نظم اجتماعی، روابط تولید یا ساختار اقتصادی است که اساس نظم اجتماعی است.
• برای دورکیم، نظم اجتماعی، مجموعه ای از هنجارهای اجتماعی مشترک است.
• از نظر پارسونز، مجموعه ای از نهادهای اجتماعی است که الگوی کنش محوری را تنظیم می کنند که باز هم بر چارچوبی از ارزش های فرهنگی مبتنی هستند.
• برای هابرماس، نظم اجتماعی، همه اینها و همچنین کنش ارتباطی است.
یکی دیگر از عوامل کلیدی در مورد نظم اجتماعی، اصل گستردگی است. این اصل بیان می کند هر چه تعداد و اهمیت هنجارهای یک جامعه بیشتر و بالاتر باشند، پیوند اعضا گروه به عنوان یک کل بیشتر می شود. نمونه بارز این موضوع، ادیان کوچکتر مانند آمیشهای مستقر در ایالات متحده است. بسیاری از آمیش ها با هم در جوامع زندگی می کنند و از آنجایی که آنها دارای دین و ارزش های یکسانی هستند، حفظ دین و دیدگاه ها آسان تر و موفقیت آمیزتر است زیرا شیوه زندگی آنها برای جامعه آنان هنجار است.
در هر جامعه ای، مردم به گروه هایی مانند مشاغل، خانواده ها، کلیساها، گروه های ورزشی یا محله ها تعلق دارند. ساختار درونی این گروه ها بیانگر ساختار کل جامعه است. شبکه ها و پیوندهایی بین گروه ها و همچنین درون هر یک از گروه ها وجود دارد که نظم اجتماعی را ایجاد می کند. برخی از افراد به بیش از یک گروه تعلق دارند و این گاهی می تواند باعث تضاد شود. فرد ممکن است با موقعیتی مواجه شود که در آن باید یک گروه را بر گروه دیگر ترجیح دهد. بسیاری از کسانی که این گروه ها را مورد مطالعه قرار داده اند، بر این باورند که برای تقویت جامعه به عنوان یک کل و ارتقای بالندگی در هر گروه، لازم است بین گروه ها پیوند وجود داشته باشد. برخی دیگر بر این باورند که بهتر است پیوندهای قوی تری با یک گروه داشته باشیم تا بتوان هنجارها و ارزشهای اجتماعی را تقویت کرد.
معنی کلمه نظم اجتماعی در ویکی واژه
جملاتی از کاربرد کلمه نظم اجتماعی
اجرای کردن قانون و محافظت نمودن از نظم اجتماعی ۲ وظیفه مهم واحدهای پلیس برزیل می باشد. در قانون کشور برزیل، محافظت کردن از نظم تحت عنوان یک تلاش احتیاطی بشمار می رود که به سبب آن نیروهای پلیس در خیابان ها پرسه می زنند تا از مردم ها محافظت کنند و از فعالیت های خلاف کارانه ممانعت نمایند. اجرا کردن قانون شامل پژوهش های کیفری بعد از بروز جرم می باشد.
بیشتر ادیان دارای یک مؤلفه اخلاقی هستند که اغلب از وحی یا هدایت ماوراءطبیعی ناشی میشود. برخی معتقدند که دین برای اخلاقی زیستن ضروری است. سیمون بلکبرن بیان میکند که کسانی هستند که میگویند «ما فقط میتوانیم زیر چتر یک نظم اجتماعی قوی شکوفا شویم، که با پایبندی مشترک به یک سنت مذهبی خاص تقویت شدهاست».
دین رفتارهای اخلاقی را به مردم میآموزد و بنابراین به آنها کمک میکند که چگونه اعضای خوب جامعه باشند در نتیجه نظم اجتماعی را تقویت میکند. در سنت یهودی-مسیحی، ده فرمان شاید معروفترین مجموعه قوانین برای رفتارهای اخلاقی باشد.
اصل اساسی جامعه گرایی واکنشی این است که مردم با دو منبع عمده هنجاری روبرو هستند: خیر مشترک و خودمختاری و حقوق، که در اصل هیچ کدام نباید بر دیگری ارجحیت داشته باشد. این می تواند در تضاد با دیگر فلسفه های سیاسی و اجتماعی باشد که فرضیات اصلی خود را از یک اصل فراگیر (مانند آزادی/خودمختاری برای آزادیخواهی) اخذ می کنند. همچنین مدعی است که یک جامعه خوب بر پایه تعادل دقیقی بین آزادی و نظم اجتماعی، بین حقوق فردی و مسئولیت شخصی، و بین ارزش های گوناگون و ارزش های از پیش تعیین شده اجتماعی شکل می گیرد.
بنابراین، جامعهشناسی ایستا جامعه را در حال سکون مطالعه میکند و مهمترین پدیده مورد مطالعهاش نظم اجتماعی است که از طریق ساخت اجتماعی برقرار میشود. در این بخش مطالعات جامعهشناسی در زمینه سازمانها و نهادهای اجتماعی متمرکز شده و چگونگی ایجاد تعادل و ثبات در جامعه مورد توجه قرار میگیرد.
قبل از ۱۹۷۰، «هیچ وجهی شناختهشده از فلسفه فمینیستی وجود نداشت». البته در طول تاریخ فیلسوفها کوشیدهاند که ایفای نقش جنسیت در زندگی اخلاقی را درک کنند. به ندرت در تاریخ فلسفه، اثری فلسفی یافت میشود که به جنسیت توجه کند تا امتیازات تاریخی مردان را مورد انتقاد قرار دهد یا از نظم اجتماعی ایراد بگیرد.
لیبرالهای مقدم هم چنین زمینهٔ جدایی کلیسا از دولت و دین از سیاست را نیز فراهم آوردند. لیبرالها هم چون پیشگامان خویش در دوران روشنگری معتقدند که هر گونه نظم اجتماعی و سیاسی ناشی از رفتارها و اعمال انسانی است نه ناشی از یک ارادهٔ الهی. بسیاری از لیبرالها آشکارا با عقاید دینی و مذهبی دشمنی میورزیدند، اما بیشتر مخالفت ایشان با دخالت دین در امور سیاسی حول این بحث بود که ایمان به خودی خود میتواند کامیابی را برای افراد به ارمغان آورد و نیازی به حمایت یا اداره توسط دولت ندارد.