معنی کلمه نظارت در لغت نامه دهخدا
نظارة.[ ن َ رَ ] ( ع اِمص ) پاکی و پرهیزگاری . ( از منتهی الارب ). رجوع به نَظْارَة شود. || تنزه در باغ و بوستان. ( ناظم الاطباء ). در استعمال عجم : تنزه در باغ ها و بوستانها. ( از اقرب الموارد نقل از المصباح ). || در تداول اهل سیاست : عمل ناظر و مقام ناظر، گویند: نظارة خارجی و نظارة مالی. ( از المنجد ). رجوع به نظارت شود.
- حق النظارة ؛ دستمزد و اجرتی که ناظر بجهت نظارت و مراقبت در حسن اجرای امری دریافت می کند. نیز رجوع به نظارت شود.
نظارة. [ ن َظْ ظا رَ ] ( ع اِ ) نگرندگان. ( منتهی الارب ). قومی که می نگرند به چیزی. ( مهذب الاسماء ). قومی که به سوی چیزی نظر کنند. ( منتهی الارب ) ( از متن اللغة ) ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ). قومی که به سوی چیزی نگران باشند. ( ناظم الاطباء ). رجوع به نظاره [ ن َ ظ ظا رَ / رِ ] شود. || قومی که در جای مرتفعی می نشینند و صحنه نبرد را تماشا می کنند بی آنکه در جنگ شرکت جویند. ( از المنجد ) ( از اقرب الموارد ). || متنزه ، و به تخفیف [ ن َ رَ ] غلط است. ( از متن اللغة ). || آلتی است که در طرفین آن شیشه ای تعبیه شده و بدان اجسام دور را تماشا می کنند. ( از المنجد ). دوربین.