نظار

معنی کلمه نظار در لغت نامه دهخدا

نظار. [ ن ُظْ ظا ] ( ع ص ، اِ )بینندگان. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). تماشاچیان. ( ناظم الاطباء ). ج ِ ناظر. رجوع به ناظر شود :
به دشت برشد روزی به صید کردن و من
ز پس برفتم با چاکران و با نظار.فرخی.ز خوب طلعتی و از نکوسواری کوست
ز دیدنش نشود سیر دیده نظار.فرخی.از دیدن او سیر نگردد دل نظار
ز آن است که نظار همی نگسلد از هم.فرخی.بنشینیم همی عاشق و معشوق بهم
نه ملامتگر ما را و نه نظار و رقیب.منوچهری.هر لحظه کنی جلوه دیگر پی نظار
ز آن جلوه یکی مؤمن و دیگر شده ترسا.اسیری ( از آنندراج ).|| مراقبان. که در کاری مراقبت کنند و آن را بپایند. نظارت کنندگان. رجوع به نظارت و نظارت کردن شود.هیأت نظار: گروهی که در کاری نظارت کنند که مأمورمراقبت و پائیدن حسن اجرای امری باشند.
نظار. [ ن ِ ] ( ع اِمص ) دانائی. ( منتهی الارب ). حذق. نظارة. ( المنجد ). || دریافتگی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). فراست. ( المنجد )( ناظم الاطباء ) ( متن اللغة ). زیرکی. ( ناظم الاطباء ).
نظار. [ ن َظْ ظا ] ( ع ص ) شدیدالنظر. ( المنجد ). صیغه مبالغه است از نظر. ( از اقرب الموارد ). || فرس نظار: اسب چالاک تیزخاطر بلنداطراف. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). شهم حدیدالفؤاد طامح الاطراف. ( اقرب الموارد ) ( متن اللغة ). || گشنی است نجیب. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).
نظار. [ ن َ ] ( از ع ، ص ) مخفف نظاره به معنی تماشاگر :
بر سر آن جیفه گروهی نظار
بر صفت کرکس مردارخوار.نظامی. || ( اِمص ) نظر. تماشا. نظارة :
باغ ماننده گردون شود ایدون کش
زهره از چرخ سحرگه به نظار آید.ناصرخسرو. || نظر. نگاه :
شاه را شرم آمد از وی روز بار
که به شب بر روی شه بودش نظار.مولوی.رجوع به نظاره شود.
نظار. [ ن َ رِ ] ( ع اِ فعل ) چشم دار!. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). منتظر باش. ( ناظم الاطباء ). اسم فعل است به معنی فعل امر یعنی : انتظر، مانند نزال و تراک. ( از منتهی الارب ).
نظار. [ ن َظْ ظا ] ( اِخ ) ابن هشام [ یا هاشم ]بن حارث الحذلمی الفقعسی ، از قبیله بنی اسدبن خزیمة و شاعر اسلامی است ، او راست :

معنی کلمه نظار در فرهنگ معین

(نُ ظّ ) [ ع . ] (ص . ) جِ ناظر، بینندگان ، تماشاچیان .

معنی کلمه نظار در فرهنگ عمید

فراست، زیرکی.
= ناظر

معنی کلمه نظار در فرهنگ فارسی

جمع ناظر
(صفت ) جمع ناظر . یا انجمن نظار . هیاتی مرکب از چند تن که بعنوان ناظر در امری شرکت کنند : انجمن نظار انتخابات .
بن هشام بن حارث الحذلمی الفقعسی از قبیل. بنی اسد بن خزیمه و شاعر اسلامی است .

معنی کلمه نظار در ویکی واژه

جِ ناظر؛ بینندگان، تماشاچیان.

جملاتی از کاربرد کلمه نظار

چو بر بام جهان خواهد شدن، فکرم بنظاره ز اول پایه این آستانش، نردبان زیبد
علیرغم فقدان شواهد قطعی و قابل اتکا، برخی پزشکان مصرف این داروها را در موارد کووید-۱۹ توصیه، و برخی دیگر آنها را منع می کنند. با این وجود، چندین انجمن حرفه‌ای پزشکی و سازمان نظارتی توصیه نموده‌اند که افراد مبتلا به فشار خون بالا، داروهای یادشده را قطع نکنند.
نقل است که شاه را پسری بود. به خطی سبز برسینه او الله نوشته بود. چون جوانی بر وی غالب شد به تماشا مشغول شد و رباب می‌زد و آوازی خوش داشت و رباب می‌زد و می‌گریست. شبی مست بیرون آمد. رباب زنان و سرود گویان به محلتی فرو شد. عروسی از کنار شوهر برخاست و به نظار او آمد. مرد بیدار شد. زن را ندید. برخاست و آن حال مشاهده کرد. آواز داد که: ای پسر!هنوز وقت توبه نیست.
از این نه چار طاق برستاده بتو نرسد مگر لختی نظاره
جانت چو به جان او فروشد بنشین به نظاره جاودانش
اقتصاد غیررسمی فعالیت‌های اقتصادی را شامل می‌شود که برخلاف اقتصاد رسمی، نه مالیاتی می‌پردازد و نه تحت نظارت دولت انجام می‌گیرد؛ از این رو، اقتصاد غیررسمی در محاسبات مربوط به تولید ناخالص ملی نمی‌آیند. اگرچه غالباً اقتصاد غیررسمی با مباحث مربوط به کشورهای در حال توسعه پیوند خورده است، تمامی نظام‌های اقتصادی درجاتی از اقتصاد غیررسمی را شامل می‌شوند.
تماس‌های تلفنی وی و همچنین همسران گذشته او (مانند تام هایدن) به دلیل کنش‌های سیاسی‌اش تحت نظارت جی‌سی‌اچ‌کیو هستند. این تماس‌ها به ان‌اس‌ای منتقل می‌شوند.
حیران نظاره نهانش صد عذر به یک گناه دارد
خود را همی به نقش طرازی علم کنم تا با تو خوش نشینم و نظاره هم کنم
نگاهش بگفتا که قلبم ربود چه از زیر چشمم نظاره نمود
چندین چه زنی نظاره گرد میدان اینجا دم اژدهاست و زخم پیلان
تمرکز این مجله نتایج داده‌های تجزیه و تحلیل شده مربوط به ارزیابی و نظارت بر خطرات محیط زیستی است که ممکن است هم بر محیط زیست و هم انسان تأثیر بگذارد.
ماه و سروت به نظاره رخ و بالا شب و روز آن به روزن در و این بر سر دیوار آید
چنان ز عکس عمارات او صفا عامست که فیض دیدن گل می‌دهد نظاره خار